تاریخچه ی:
تعریف دین از نظر دانشمندان غربی
((دانشمندان غربی)) نیز تعاریف گوناگونی رابرای دینارائه کرده اندو هر کدام بر جنبه خاصی تأکید نموده اند، به خصوص ((جامعه شناسان)) تعاریف کثیری را از دین ارائه نموده اند که درباره تعاریف این جامعهشناسان و صاحب نظران ((علوم اجتماعى)) اختلاف نظر بسیاری مشاهده مىشود، این تعاریف را می توان تحت عنوان موضوعات زیر بررسی نمود:
*دیدگاه جامعهشناختى: اینها تعاریفى هستند که جنبههاى ((جامعهشناختى)) با وضوح بیشترى در آنها انعکاس یافته و بر مبناى دیدگاههاى جامعهشناختى به موضوع نظر می افکنند. به عنوان نمونه، ((امیل دورکیم)) (1912) دین را از نقطه نظر آثار و وظایف اجتماعىاش چنین تعریف مىکند: دین دستگاهى از ((باورها)) و ((آداب)) است، در رابطه با مقدساتى که مردم را به صورت ((گروههاى اجتماعى)) به یکدیگر پیوند مىدهد. در معنى کردن دین با این تلقى، بعضى از جامعهشناسان مفهوم آن را بسط داده و دین را در برگیرنده ((ملیتگرایى)) نیز به حساب آوردهاند. این نظرگاه ، به این علت که شمول آن بیش از اندازه می باشد، مورد انتقاد قرار گرفته است؛ چرا که تقریبا هرگونه فعالیت همگانى مثلا ((مسابقه|مسابقات)) ((بیسبال)) هم مىتواند اثرات وحدتبخش بر گروههاى اجتماعى داشته باشد (نیکلاس آبرکرومبى، فرهنگ جامعهشناسى، ترجمه حسن پویان، ص 320 و نیز میر چا الیاده،دین پژوهى، ج 2 ص359 به بعد) .
همین ((جامعهشناس)) فرانسوى در جای دیگر با تأکید بر جنبه اجتماعی دین آنرا اینگونه تعریف میکند: دین عبارتست از نظام واحدی از باورداشت ها وعملکردهای مرتبط به امور ((مقدس)) است، اموری که جدا از چیزهای دیگر انگاشته شده و در زمره ((محارم)) به شمار می آیند، این باورداشت ها وعملکردها همه کسانی را که به آنها پایبند هستند در یک اجتماع اخلاقی واحد به نام ((کلیسا)) یا ((معبد)) گرد می آورد. (صورت ابتدایی حیات دینی ، ص 62).
او که از پیشتازان این نحوه تعبیر و ((تفسیر)) اجتماعى است در همین کتاب ذکر می کند : یک جامعه صرفا با قدرتى که بر اذهان افراد خود دارد، آنچه را که براى برانگیختن حس ((لاهوت)) در اذهان لازم است، در اختیار دارد. لذا خدایان چیزى نیستند جز جامعه در لباس مبدل ( دین پژوهى، ج 2، ص 395). این نگرش به دین، که همراه با پیدایش رشتههاى ((جامعهشناسى)) و ((مردمشناسى)) بود، سبب ورود عوامل اجتماعى، اقتصادى، تاریخى و فرهنگى در تعریفسازى شد و همانگونه که در ((دایرةالمعارف دین)) اشاره شده،در واقع، بعضى از طرفداران این رشتههاى علمى، به تصریح یا تلویح برآنند که تعریف و ماهیت دین از تحلیل ساختارهاى دینى حاصل مىگردد(دین پژوهى، ج 1، ص86) .
((فویر باخ)) نیز دین را به همین گونه تعریف می کند. او ((مذهب)) را نوعى از ((خود بیگانگى)) دانسته و معتقد بود پیشرفت و گسترش شناخت انسان و بازگشت انسان به خود جبرا باعث منتفى شدن مذهب مىگردد و بر این مبنا، در تحلیلى که از مذهب ارائه مىکند، آن را مولود فعل و انفعالات جامعه و در واقع، ناشى از حالت از خود بیگانگى انسان نسبت به خود مىداند(استاد مرتضى مطهرى، فطرت، ص77 ).
((میر چا الیاده)) می نویسد: دین، از نظر لغت یعنى همبستگى و در اصل، دلالت بر یک سلسله دغدغه دارد که صاحبان آنها را به یکدیگر پیوند مىدهد و بین آنها همبستگى نزدیک پدید مىآورد(دین پژوهى، ج1، ص 84).
دکتر ((رابرت هیوم)) بر مبناى انگیزههاى مؤکد بر یک رفتار دینى دین را اینگونه ذکر می کند : دین عبارت است از جستجوى جمعى براى یک زندگى کاملا رضایتمندانه( ادیان زنده جهان، ص21 ).
تعاریف دیگرى را نیز مىتوان جزواین دیدگاه جدید نسبت به دین قرار داد با این وجه تمایز که نقش و تاثیر ((فرهنگ)) و الگوهاى رفتارى در آنها به گونهاى چشمگیر وجود دارد. مثلا در مقاله دین در دایرةالمعارف دین آمده است: دین عبارت است از سازمانیابى حیات بر محور ابعاد عمقى ((تجربه)) که بر طبق فرهنگ محیط، از نظر صورت، کمال و روشنى فرق مىکند( دین پژوهى، ج 1، ص93). میر چا الیاده نیزهمین تعریف را می پذیرد(دین پژوهى ج2).
*دیدگاه نظرى: در این دیدگاهها غالبا ابعاد اعتقادى و ((معرفتى)) دین مبناى تحلیل قرار گرفتهاند. این تعاریف گاهی با برخى از تعاریف ((متکلمان)) شباهت دارند . در دایرةالمعارف دین آمده است که گاهى بعضى تعریفهاى غرب پسند دین را با مجموعه اعتقادات، بخصوص اعتقاد به ((موجود متعالى))، برابر گرفتهاند( دین پژوهى، ج 1، ص 85 ) .
((ماکس مولر)) ((خاورشناس)) و ((دینشناس)) آلمانى می گوید: دین کوششى است براى درک آنچه درک نشدنى است و بیان آنچه غیر قابل تقدیر است( دکترمحمدجواد مشکور، خلاصه ادیان ) .
او با تاکید بر جنبه عقلانى دین مىگوید: دین قوه و یا تمایل فکرى است که مستقل از((حس)) و ((عقل)) و نه الزاما به رغم آن دو ، بشر را قادر مىسازد که بىنهایت را به اسامى و اشکال گوناگون درک نماید ( ادیان زنده جهان، ص 22 ) .
((هربرت اسپنر))، نیز مانند ((اگوست کنت)) فرانسوى، که پدیدههاى دینى را بر اساس حالات روانى، لغزشهاى فکرى و تحول زندگى اجتماعى تبیین مىکند، دین را وسیلهاى براى توضیح راز جهان دانسته است ( بیوک علیزاده ،حیات تعقلى اسلام، ص 82) .
بعضى نیز گفتهاند: دین تبیین احساسات قلبى انسان است(Encyclopediaof Religion ).
در همین رابطه، مىتوان به تعریف از ((ماکس وبر)) اشاره کرد که دین را به عنوان هر مجموعه مفروضى از پاسخهاى محکم و منسجم به ((معما|معماهاى)) هستى بشر - مانند ((تولد))، ناخوشى یا ((مرگ)) که معنایى براى جهان و زندگى به وجود مىآورند، تعریف مىکند. در ادامه می افزاید: دین به این معنى، پاسخ نوع انسان به چیزهایى است که با غایت سرنوشت او ارتباط پیدا مىکنند.نتیجه ضمنى چنین تعریفى این است که همه افراد بشر متدیناند، زیرا همه ما با مسایل هستى از قبیل ناخوشى، ((پیرى)) و مرگ سروکار داریم( فرهنگ جامعه شناسى، ماده دین، مذهب، ص320).
((پروفسور)) ((ادوارد اسکرینبرامز)) نیز با تأکید بر جنبههاى اجتماعى دین بیان می دارد که: دین عبارت است از آگاهى به متعالىترین ((ارزشهاى اجتماعى)) ( ادیان زنده جهان، ص 22) .
*دیدگاه شهودى: در این دیدگاه از منظر ((شهودى)) و عاطفى به موضوع دین نگریسته می شود. ((ایمان))، ((شهود)) و احساس به عنوان شاخههاى اصلى، در این دیدگاهها شناخته مىشود ، مىتوان گفت که در این بینشها برخلاف دیدگاه نظرى و مفهومى، ریشه دین در ((احساس)) نهاده مىشود و آن موضوعیت پیدا مىکند، نه عقل و قواى تعقلى.
مثلا ((ادوارد بی تایلر)) انگلیسى «دین» را ایمان به موجودات روحانى دانسته است ( لذات فلسفه، ص 382 و نیز، حیات تعقلى اسلام، ص 82 ).
یا ((جیمز فریزر)) در کتاب شاخههاى طلایى، دین»را عبارت از ایمان به قواى مافوق بشرى تلقى مىکند و بیان می کند که در خواست مساعدت یا خشنودى قواى فوق انسانى که به اعتقاد مردم گرداننده حوادث طبیعت و حیات انسان هستند یا بر آن مسلطند و به تعبیر موجزتر، دین پرستش موجودات مافوق طبیعت است ( لذات فلسفه،ص383) .
((فریدریش شلایر ماخر )) تاکید ورزیده است که دین ریشه در احساس دارد، نه در عقل. در نتیجه، دین باید چیزى فراتر از کوشش ابتدایى در به دست آوردن تصورى از جهان باشد (دین پژوهى، ج2 ص 361 ). وی در کتاب سخنرانیهایى درباره دین با تاکید احساسى بر دین صریحا مىگوید: ((جوهر)) دین عبارت است از احساس وابستگى مطلق ( ادیان زنده جهان، ص22 ). و آن را به احساس اتکاى مطلق توصیف کرده است. مرادش از اتکاى مطلق، چیزى است در تقابل با سایر احساس اتکاهاى نسبى و جزئى( دین پژوهى، ج 1،ص 61).
پروفسور ((انیشتین)) مینویسد : ((مذهب ))عبارتست از مجموعه احساس عارفانه در مقابل قوانین جهان و احساس ((مسئولیت)) اخلاقی درمقابل همنوعان ما(ایدئولوژی الهی و پیشتازان تمدن ، ص 164).
در تعاریف دیگرى از همین دیدگاه، بر جنبههاى ((پرستشى)) دین یا فرایند ایدهآلسازى متعالى تاکید مىگردد: ((آلن منزیس)) در تاریخ ادیان، دین را پرستش قدرتهاى بالا به دلیل نیاز دانسته است ( ادیان زنده جهان، ص 22، ص23) .
در تعریف دیگرى نیز از دایرةالمعارف دین، در تمایز مفهومى دین و ((اخلاق)) ، دین را متضمن اعتقادات، جهتگیرىها و اعمالى دانسته است که بشر را به عوامل فوق طبیعى یا حقایق مقدس و متعالى مربوط مىسازد. دین به امرى مىپردازد که آن را مساله ((تفسیرپذیرى)) خواندهاند که خود شامل پرسشهاى همیشگى در مورد حقیقت نهایى و هدف جهان طبیعى و نیز معناى ((مرگ)) و رنج است ( فرهنگ و دین، ص 5).
و پرفسور ((استراتون)) در روانشناسى حیات دینى، دین را کل تمایل بشر نسبت به آنچه در نظر او بهترین و یا عظیمترین جلوه را دارد، تعبیر مىکند. ادیان زنده جهان، ص26 ).
در تعریف دیگرى، دین به معناى زندگى بشر در روابط فوق بشرىاش مىباشد، یعنى رابطه او با قدرتى که او بدان احساس وابستگى مىکند. (ادیان زنده جهان، ص26) .
*دیدگاه روانشناختى: در این دیدگاه بر بنیان اصول و قواعد روانشناختى به تحلیل دین و پدیدههاى دینى پرداخته شده است.در این نوع تعاریف، تاکید بر امور فردى، منافع شخصى و جنبههاى اخلاقى بیش از هر امر دیگرى کاملا مشهود است.
پروفسور ((ویلیام جیمز)) در (انواع تجربه دینى)، دین را به معناى احساسات، اعمال و تجربیات هر یک از افراد بشر در خلوت خودشان دانسته است(ادیان زنده جهان، ص23 ) و در جای دیگر مینویسد: دین عبارتست از حس شورمندانه حمایت دیدن (الیاده،دین پژوهی، ص61) .
((آلبرت رویه))، یکى از ((مورخ|مورخان)) ادیان، دین را بیش از هر چیز مبتنى بر نیاز بشر در پى بردن به یک ترکیب هماهنگ بین سرنوشت خودش و عوامل مؤثر مخالف در جهان مىداند. (ادیان زنده جهان،ص25).
((امانوئل کانت)) نیز با تأکید بر جنبه اخلاقی دین مینویسد: دین عبارتست از تشخیص همه ((تکالیف)) و وظایف آدمی به عنوان دستورات الهی (هیوم، رابرت، ادیان زنده جهان، ترجمه گواهی، ص 25).
((رابرت هیوم)) می گوید: از دیدگاه ((روانشناسى))، دین یک فعالیت فکرى، احساس و یک عمل ارادى است و سپس دین را چیزى بیش از یک ((تجربه ذهنى)) صرف مىداند. او مىگوید: به طور کلی میتوان اینگونه تعریف نمود که : دین جنبه ای از تجربیات و از جمله افکار، احساسات و فعالیتهای فرد است که به آن وسیله کوشش میکند تا در رابطه با آنچه الهی می پندارد، زندگی کند. لذا دین همواره اشاره به یک موضوع مورد ((پرستش)) و ایمان دارد ( ادیان زنده جهان ، ص21 و دین پژوهى، ج 2).
البته گاهی در این دیدگاه تعاریفى نیز دیده مىشود که از موضع نفى و انکار، همه ادیان را محکوم و آنها را محصول ((تخیلات)) موهوم، ((تعصب)) ، افکار موروثى و یا ((جهل)) تلقى مىکند. دین در نزد این افراد با تعابیرى مانند «یک ترس مبهم از قواى نامرئى» و یا «فرزند وحشت و هراس» تعریف مىشود( حیات تعقلى اسلام، ص 84). تحلیلهای ((فروید)) نیز درباره دین ارائه داده است در ردیف همین دیدگاهها قرار دارد( دین پژوهى، ج 2، مقاله روانشناسى دین، ص 301 ).
تحلیل ((اسطوره|اساطیرى)) ((وحى)) را نیز مىتوان یکى دیگر از این موارد به حساب آورد( عبدالله جوادى آملى، شناختشناسى در قرآن، ص 154) . و دیگر دانشمندان غربی که هر کدام تعریفی از دین ارائه نموده اند.