در آوريل 1919، اينشتين از دريافت يك نامه بسيار متعجب گشت. نامه از طرف رياضيدان ناشناخته اي بنام تئودور كالوزا از دانشگاه كنيگزبرگ آلمان بود. اين رياضيدان ناشناس در مقاله اي كوتاه كه تنها چند صفحه داشت، پيشنهادي براي حل يكي از مشكلترين مسايل قرن داده بود. كالوزا با معرفي بعد پنجم (يعني چهار بعد فضايي و يك بعد زماني) تنها در چند سطر، تئوري گرانش اينشتين را با تئوري الكترومغناطيسي ماكسول متحد ساخته بود. كالوزا مانند ريمان، نور را اغتشاش ناشي از ضربان و موج دار شدن اين بعد بالاتر در نظر گرفته بود. او با نوشتن متريك ريمان در پنج بعد، در سطر پنجم و ستون پنجم به ميدان الكترومغناطيسي ماكسول و در مجموعه، چهاردرچهار، باقي مانده به متريكي كه اينشتين براي گرانش معرفي كرده بود رسيده بود.
در نهايت مي توان گفت:
ماده موجود در جهان و نيروهايي كه موجب بقاي آن مي شوند در شكل هاي بينهايت گوناگون و متغييري ظاهر مي شوند كه بر اساس فرضيه هاي جديد احتمالا چيزي جز ارتعاشات مختلف ابر فضا نيستند. اين مفهوم را مي توان به ملودي هاي بينهايت زياد و متنوعي كه در اثر ارتعاشات سيم هاي يك ويولن به وجود مي آيند، تشبيه كرد. به هر حال، اين مفهوم برخلاف تفكر بين دانشمنداني است كه فضا- زمان را عامل اصلي نمي دانند و معتقدند كه همچنان و به طور مستقيم فقط اتم ها و ستارگان نقش اصلي را بر عهده دارند.
امتیاز: 0.00
وزارت آموزش و پرورش > سازمان پژوهش و برنامهريزی آموزشی
شبکه ملی مدارس ایران رشد
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!