منو
 صفحه های تصادفی
اخبار علمی ریاضی
سرب
جفت گیری
فیزیک اتمسفر
ملاصدرا
بررسی های زمین شناسی دریایی
فرآیندهای تشکیل انواع خاک
مزوسفر
علاء الدوله پسر حسام الدوله شهریار
معجزه‌ی پیامبر اسلام
 کاربر Online
401 کاربر online
 : هنر
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline محمدحسین طباطبایی 1 ستاره ها ارسال ها: 6   در :  چهارشنبه 27 اردیبهشت 1385 [08:48 ]
  فضاهای یاس‌آور
 

دلیل‌های زیادی را در نقدهای اینجا و آنجا می‌شود پیدا کرد. اکثرا این موضوع را به نوع زندگی معاصر ـ زندگی شهری ـ و بی رنگ شدن لذت‌ها، رنگ‌ها و زیبایی‌های زندگی پیشین مربوط می‌سازند. این درست است، اما همه موضوع نیست.
اولا خیلی وقت‌ها آنچه که ناامیدکننده به نظر می‌آید، در اصل اینطور نبوده و مخاطب اشتباه فهمیده. خیلی وقت‌ها چون ترجمه ناقص و بد بوده و یا اثر هنری در محیطی متفاوت از محیط ما بوجود آمده، مخاطب ایرانی درست نمی‌فهمد موضوع از چه قرار است و فقط پیچیدگی احساس می‌کند. احساس می‌کند همه بی سر و ته است و ماجرا بی معنی است. این موضوع که اشتباه ذهنی است ـ اکثرا به صورت فضاهای نیهلیستی ـ پوچی ـ احساس می‌شود و مخاطب حس می‌کند که همه چیز تباه و خراب است و دنیا بی معنی شده. در حالی که اصلا محتوای اثر را نفهمیده. این اتفاق خیلی وقت‌ها می‌افتد. پس اشتباه ذهنی خود را با نیهلیسیم اشتباه نگیرید.
بعضی‌ وقت‌ها، آثاری منتشر شده‌اند که مخصوصا و به طور علاقمند همه چیز را سیاه و تاریک نشان داده‌اند. سیاهی مطلق. خوب این‌ها به کنار. یک دقت دیگر درباره‌اشان حرف می‌زنیم. ولی این سری، واقعا زیاد نیستند. در میان ایرانی‌ها، دو سه نویسنده یا کارگردان واقعا تلخ اندیش بیشتر نمی‌شود پیدا کرد. مثل هدایت یا سهراب شهید ثالث. در میان خارجی‌ها هم که مشهور باشند شاید کمتر از بیست‌ها، که کافکا شناخته شده ترین است.
حالا می‌ماند بقیه، که نه اشتباهی سیاه به نظر آمده‌اند و نه سیاه مطلق‌اند. درباره آنها باید چه گفت؟
بگذارید مطلب را این جوری باز کنیم: موضوعات کلی هست که هنرمندان زیاد سراغشان می‌روند. تا حالا فکر کرده‌اید چرا در ادبیات ایران عشق اینقدر زیاد تکرار شده که اکثر اشعار فارسی درباره عشق است؟ غم هم چنین حالتی دارد. شاید این موضوعات جنس شکوهمندی دارند و یا شاید احساساتی هستند که هنرمند بیشتر در آن حال، احساس نیاز به خلق اثر هنری می‌کنند. بهرحال این طور شده است که غم، یاس و دلتنگی از نفس زندگی ـ هر چند بخش محدودی از زندگی باشد ـ مورد علاقه هنرمندان است و اکثرشان در این حالت دوست دارند کار کنند. همین و همین.
درباره این موضوع ـ اهمیت غم در هنر ـ خیلی چیزها نوشته شده و گفته شده. شاید این عبارت «غم وفادارترین دوست من است که وقتی همه رفته‌اند او بر جای می‌ماند» را در چندین شعر و نثر شنیده باشید. از این چیزها زیاد است. نویسنده دیگری غم را اوج احساسات انسانی می‌داند. چه این حرفها غلو باشد و چه درست؛ غم موضوع مناسبی است برای هنر.

  امتیاز: 0.00     
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از صفحه قبلی اقدام کنید.   کاربر offline محمد رضا قدوسی 3 ستاره ها ارسال ها: 916   در :  جمعه 29 اردیبهشت 1385 [06:12 ]
  زمین گیر !!
 

با سلام

این درست است که غم حالتی شکوهمند دارد و می تواند انسان را به جلو پرتاب کند ،
اما
باید تفاوتی گذاشت میان مواردی که

انسان را بر می انگیزد و آنها که تمام قوای روحی ما را
منکوب می کند و تمام یأس وجودمان را می گیرد و

تا بدانجا که فرد نسبت به انجام هرکاری ناتوان می شود .

مانند کسی که آن قدر در مجالس عزاداری و غم شرکت می کند که
دیگر از لحاظ روحی زمین گیر می شود و

یا شعرهایی مانند
زمستان و یا خوان هشتم و آدمک ، قاصدک در اخوان ثالث .

که در اوج ناامیدی و فضای یأس ،‌
کلیت شعر با تو کاری می کند که

در میابی که چرا نام شاعرش م . امید است ؟

  امتیاز: 0.00