پس از آنکه برخی از سران لشگر
کوفه به
معاویه پیوستند و برخی دیگر به معاویه نامه فرستادند که اگر میخواهی، حسن را دستبسته به تو تحویل میدهیم، معاویه نامهای به امام حسن علیه السلام فرستاد و او را دعوت به صلح کرد. از طرفی شایعه صلح را هم قبل از تحقق آن بر سر زبانها انداخت.
امام در ابتدا نپذیرفت و خطاب به سپاه خود فرمود: « معاویه ما را به کاری (صلح) دعوت کرده است که در آن نه عزت و سربلندی است و نه انصاف. اگر شما عاشق شهادتید دعوتش را رد میکنیم و با برق شمشیرها پاسخش را میدهیم ولی اگر زندگی دنیا را میپسندید، دعوتش را میپذیریم.»
ناگهان تمام لشگریان صدا زدند:« زندگی، زندگی»
برای همین امام ناگزیر شد صلح کند. خود او بعدها در جایی دیگر فرمود:« من فقط به این دلیل خلافت را به معاویه واگذار کردم که هیچ یار و یاوری نیافتم. اگر یاور مییافتم، شبانه روز با او میجنگیدم ولی کوفیان را آزمودم و دیدم وفا ندارند. خودشان میگویند قلبهایمان با شماست ولی شمشیرهایشان بر علیه ما است.»
بنابراین معاویه نامهای سفیدامضا فرستاد و پیغام داد با هر شرایطی که امام حسن بگوید، صلح را میپذیرد.
امام علیه السلام نیز که صلاح امت اسلام و
شیعه را در صلح دید، به صلح تن داد.
مراجعه شود به:
صلح امام حسن علیه السلام