هنگامی که
معاویه از بیعت مردم
عراق و
شام با یزید اطمینان خاطر پیدا کرد و از وضعیت مردم
مدینه و خودداری آنها از بیعت با
یزید شدیداً نگران بود به همراه هزار نفر آهنگ حجاز کرد و در مدینه خطبه خواند و به مدح یزید پرداخت و گفت: کسی سزاوارتر از یزید به خلافت نیست و همانند او در عقل و درایت وجود ندارد و به تهدید مخالفان پرداخت و در پایان سخنان تهدید آمیزش اشعار رجز گونه ای خواند.
وی بعد از این جریان به فکر ملاقات با
عایشه افتاد و به دیدار او رفت و عایشه که از سخنان تهدیدآمیزش خبر داشت به نصیحت معاویه پرداخت و گفت: شنیده ام مخالفان را تهدید به قتل کرده ای و این به صلاح تو و حکومت تو نیست.
معاویه گفت: من برای یزید بیعت گرفتم و غیر از این چند نفر همه با او بیعت کردند، حال تو می گویی بیعتی که کارش تمام شده است نادیده بگیرم ؟! عایشه گفت: با آنها مدارا کن که به هدف خود خواهی رسید. معاویه پاسخ داد: چنین خواهم کرد.
منابع:
- قصه کربلا، ص 56
- کامل بن اثیر، ج 3، ص 508.
مراجعه شود به: