رابطه دین و آزادی


معناى آزادى

آزادى عبارتست از: رهایى از جبر غیر و عمل به اقتضاى طبیعت.
تصور رایج از آزادى همین رهایى از جبر غیر است در حالیکه علاوه بر رهایى از غیر باید منسوب به خود فاعل عمل نیز باشد .برخى از مکاتب براى انسان اصلاً قائل به ماهیت و طبیعتى نیستند که شکل نهایى این نظریه در اگزیستانسیالیسم از نوع سارتر وجود دارد.
از نظر ما اگر چیزى خود نداشته باشد و ماهیتى نداشته باشد نمى توان از آزاد بودن آن تصورى به هم رساند.

رابطه آزادى و دیندارى


در طول تاریخ درباره نسبت خدا و آزادى آراى متفاوت و گاه متضادى ابراز شده است. آنان که اعتقاد به خدا و خداپرستى را با آزادى مانعه الجمع مى پنداشته اند خود دو دسته اند.

  • یک دسته کسانى که خدا را برمى گزینند و آزادى را رها مى کنند .از میان نمایندگان این دسته مى توان در عالم اسلام به متکلمان اشعرى اشاره کرد و در مسیحیت به مالبرانش (1715 ـ 1638) فیلسوف فرانسوى.اشاعره معتقد بودند که فرض وجود انسانى که مختار باشد، با فرض خدایى که قادر و عالم مطلق باشد, منافات دارد. آنان با تمسک به قاعده لاموئثر فى الوجود الاّالله تاثیر در ایجاد و افعال را از هر موجود دیگرى از جمله انسان سلب مى کردند و به طریق اولى آزادى و اختیار او را منکر مى شدند. مالبرنش نیز عقیده اى کمابیش شبیه عقیده متکلمان اشعرى داشت.

  • دسته دوم آنها که در این تقابل، جانب آزادى را گرفته, خدا را به کنارى مى نهند از نظر اینان, آزادى رکن اصلى ذات انسان است و گرفتن جانب آزادى، در واقع انتخاب انسان و نفى اعتقاد به خداست. از نمایندگان این دسته ، یکى نیچه است‌‌ودیگرى پل سارتر.

  • نیچه به انسان و زندگى و خواست او, اصالت مى دهد. در نظر او کمال مطلوب انسان آن است که خود ارزش گذار باشد نه آنکه از ارزشهاى دیگران تبعیت و اطاعت کند. او اطاعت ازخدا را با میل به رهایى و آزادى مغایر مى داند و معتقد است به ویژه خداى مسیحیها, شور و شوق و نشاط را در انسان مى میراند. وى معتقد است : نیرومندى و آزادى عقلى و استقلال انسان و دلبستگى به آینده او خدا نا باورى مى طلبد, ایمان نشانه ناتوانى، ترس، تباهى، و نگره نفى کننده زندگى است.
  • سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیسم متفکر دیگرى است که خدا و آزادى را قابل جمع نمى داند. سارتر براى انسان قائل به ذات و طبیعت نیست. در نظر او هستى انسان بر ذات او تقدم دارد و انسان, سازنده نامتناهى و مطلق است. انسان آزاد است, و خدا پرستى که مستلزم اطاعت از خداست با آزادى او منافات دارد.

نقد نظریه ناسازگارى خدا پرستى و آزادى


براى آن دسته از فلسفه هایى که براى انسان هویتى قائل نیستند باید گفت در اینصورت اصولاً نمى توانیم تصورى از آزادى او داشته باشیم چه رسد به آن که بخواهیم سازگارى یا ناسازگارى آن را با خدا تصور کنیم بالاخره ما باید کسى باشیم و هویتى داشته باشیم تا عمل به حکم انتسابش به ما،عمل ما محسوب شود و به غیر ما منسوب نشود .
همچنین در مذهب اصالت ماده یعنى ماتریالیسم نمى توان براى آزادى انسان معنایى قائل شد، زیرا بنابر اصالت ماده، انسان در مقایسه با طبیعت, صاحب شانى خاص و هویتى مستقل نیست و محکوم به جبر ماده است.

  • در مغرب زمین آنان که قائل به ناسازگارى خداپرستى و آزادى انسان بوده اند تصورشان این بوده که اطاعت از خدا, اطاعت از غیر است و اینان در واقع تصورى که از خدا داشته اند, تصور یک حاکم مقتدر همه دانى و همه توانى است که مستبداً بر انسان حکومت دارد ; درست مثل این که انسان در جامعه اى زندگى کند که با حکومت استبدادى روبرو باشد و رفتار او را حکومت به اجبار تعیین کند.با چنین تصویرى از خدا و با تعریف آزادى به (رهایى از غیر) آزادى و خدا مانعه الجمع مى شوند. ولکن همیشه تبعیت از غیر به معناى اجبار واکراه نیست ما در عالم شاهد موارد بسیارى هستیم که انسان از دیگرى تبعیت مى کند و این به معناى مجبور بودن و آزاد نبودن نیست.بهترین مصداق این نوع تبعیت, عشق است. عاشق از معشوق اطاعت و تبعیت مى کند و در اصل وجود خودش را نفى و انکار مى کند و به قول شاعر خودش را به زنجیر گیسوى معشوق مى بندد و هیچ احساس تنزل و محدودیت و جبر و اکراه نمى کند.

  • سر مطلب این جاست که میان عاشق و معشوق دیگر آن دوگانگى و تغایر وجود ندارد ، یعنى عاشق وجود خودش را در معشوق مى بیند و معشوق را در خودش جستجو مى کند ; یعنى به سان یک روح در دو بدن است .حال اگر تصور ما از خدا همان تصور مطرح در غرب باشد هیچ نسبت با دل و جان و هویت ما ندارد اما اگر نگرش ما به خدا و تصور ما از خدا, تصورى عاشقانه و متبنى بر دوستى باشد مساله فرق خواهد کرد.

منبع

  • اندیشه حوزه سال پنجم،شماره چهارم ، مقاله عبودیت و آزادیهاى بشرى ازآقای حداد عادل
  • پایگاههای اسلامی اینترنت، نسخه 3

برای مطالعه بیشتر بخوانید





تعداد بازدید ها: 23165