مامون رقی می گوید:« در خدمت امام صادق علیه السلام بودم که
سهل بن خراسانی وارد شد و به امام سلام کرد. آن گاه عرض کرد:« ای پسر رسول خدا، چرا قیام نمی کنید؟ در حالی که شما صد هزار شیعه دارید که حاضرند با شمشیر در رکاب شما بجنگند.»
امام صادق علیه السلام به یکی از خدمتکارانش فرمود:« تنور را روشن کن.»
او تنور را روشن کرد. آتش گل انداخت و شعله هایش به سفیدی گرایید.
آنگاه امام صادق علیه السلام به سهل بن حسن فرمود:« ای خراسانی، برخیز و در تنور بنشین.»
سهل گفت:« ای آقای من، ای پسر رسول خدا، مرا به آتش عذاب مده، از من در گذر.»
امام فرمود:« از تو در گذشتم.»
در همین حال
هارون مکی از راه رسید و به امام سلام کرد. امام به او فرمود:«کفشهایت را بیانداز و در تنور بنشین.»
هارون مکی به فرمان امام داخل تنور رفت. امام با سهل خراسانی شروع به سخن گفتن کرد و آنچنان از خراسان و حوادث آنجا صحبت کرد که گویا خود شاهد بوده است.
پس از مدتی فرمود:« ای خراسانی، برو در تنور را نگاه کن.»
خراسانی برخاست و کنار تنور آمد. دید هارون چهار زانو نشسته است. هارون به دستور امام از تنور بیرون آمد و سلام کرد. امام به سهل فرمود:« مانند این هارون مکی در خراسان چند نفر پیدا می کنی؟»
سهل در جواب گفت:« سوگند به خدا، یک نفر هم در خراسان نیست.»
امام فرمود:« ما تا وقتی پنج نفر یاور واقعی نداشته باشیم، قیام نخواهیم کرد. ما خودمان بهتر میدانیم که کی وقت قیام است.»