خوارج


در جنگ صفین هنگامی که سپاهیان معاویه به نیرنگی که عمرو عاص طراحی کرده بود، دست زدند و قرآن بر سر نیزه ها بستند و شعار حکمیت قرآن و فریاد های مهر آفرین دیگر سر دادند، گروهی از سپاهیان امام علی علیه السلام، اّن حضرت را با تهدید به قتل مجبور به پذیرش حکمیت کردند.

در تعیین حکم نیز اّن حضرت را مجبور به قبول حکمیت ابو موسی اشعری نمودند،هرچه حضرت فرمود معاویه عمروعاص را حکم قرار می دهد، و ابوموسی از عهده نیرنگ های عمرو برنمی اّید، اینک که تصمیم به حکمیت گرفته اید، ابن عباس را بر گزینید، لیکن نپذیرفتند و بر انتخاب ابوموسی اصرار ورزیدند.

در طی جلساتی که این دو حکم (ابوموسی و عمروعاص) داشتند، عمروعاص به ابوموسی گفت: مشکلات امت اسلام مربوط به علی و معاویه است، اگر من و تو این دو تن را از خلافت خلع کنیم مردم شخص دیگری را به عنوان خلیفه انتخاب می کنند و اختلاف برطرف میشود!.

ابوموسی نظر عمروعاص را پذیرفت و قرار شد در روز موعود در مجلسی که سران دو سپاه و بزرگان کشوری جمعند، دو حکم رأى خود را اعلام نمایند. روز موعود فرا رسید و هر دو در اّن مجلس حاضر شدند، همه مردم منتظر اعلام رأی دو حکمند، عمروعاص به ابوموسی گفت: اول تو بر بالای منبر برو و رأی توافق شده را اظهار کن، زیرا تو صحابی پیامبر هستی و من به جهت احترام بر تو مقدم نمی شوم !!!

ابن عباس در اّن مجلس حاضر بود به ابوموسی گفت: تو ابتدا به سخن مکن و بر منبر مرو!بگذار اول عمرو بر منبر برود و سخن بگوید، ولی ابوموسی به جهت ساده لوحی نپذیرفت و فریب عمروعاص را خورد و بر بالای منبر رفت و گفت:

من در توافقی که با عمرو نمودیم تصمیم گرفتیم علی و معاویه را از خلافت خلع کنیم و من مانند این انگشتر که از دست بیرون می اّورم علی و معاویه را از خلافت خلع مینمایم!!.
عمروعاص بلافاصله بر فراز منبر رفت و گفت:
رأی ابوموسی را شنیدید، من نیز علی را از خلافت خلع میکنم ولی مانند این انگشتر که در دست می نمایم معاویه را به خلافت منصوب می کنم!!.
ابوموسی فریاد زد تو مکر و حیله نمودی و او را ناسزا گفت، ولی کار از کار گذشته بود.

گروهی که امیرالمومنین را مجبور به قبول حکمیت و همچنین تعیین ابوموسی کرده بودند، چون به نیرنگ معاویه و عمروعاص پی بردند، ناراحت به حضور امیرالمومنین اّمدند و اظهار داشتند: که ما اشتباه کردیم و گناه کردیم و به درگاه خدا توبه می کنیم، ای علی تو هم با پذیرفتن حکمیت گناه کرده ای! باید تو هم از گناه خود توبه کنی!!!

حضرت فرمود :من که با حکمیت موافق نبودم، شما اصرار بر قبول اّن داشتید و مرا نیز به پذیرفتن اّن مجبور ساختید، ولى اصل « حکمیت » خلاف و گناه نیست، بلکه این دو حکم گناه کرده اند و بر خلاف کتاب خدا، نظر داده اند.

گروهی از این افراد که در همان روز انعقاد پیمان، از کرده خود پشیمان شده بودند، با همراهی برخی دیگر از سپاهیان امام علی علیه السلام شعار « لا حکم الا لله » سر دادند و حکم قرار دادن افراد را موجب کفر شمردند. آنان می گفتند: « ما از لغزش خود برگشتیم و توبه کردیم. » و از امام علی علیه السلام هم می خواستند که باز گردد و توبه کند.

حضرت راضی به پیمان شکنی نشد و سر سختانه در برابر خواسته آن ها ایستاد و در نتیجه آنان از اطاعت علی علیه السلام خارج شدند و مسأله حکمیت را گمراهی شمردند و از امام علی علیه السلام بیزاری جستند. این گروه در تاریخ به نام خوارج (1) یا محکّمه شهرت یافتند. ریشه تفکر را باید در جای خود بررسی کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از سال ها پیش پیدایش این گروه را پیشگویی کرده بود و آنان را « مارقین » نام نهاده بود.

پس از بازگشت حضرت علی علیه السلام از صفین، اّنان از سپاه آن حضرت جدا شدند و در حروراء و نخیله اردو زدند. جنگ نهروان برای سرکوب این گروه بر پا شد. با این که سران و بسیاری از حامیان آن ها در نهروان از بین رفتند، باقی مانده آنان مکتب مستقلی تأسیس کردند و بدین سان اندیشه خوارج در میان مسلمانان باقی ماند.

آنان همواره برای حکومت ها درد سر ساز بودند و به ویژه در دوارن بنی امیه قدرت بسیار پیدا کردند و به دو دسته تقسیم شدند؛ گروهی در عراق و فارس و کرمان تسلط یافتند و گروهی در جزیره العرب، ولی در دوران بنی عباس رو به سستی نهادند و همه گروه های آنان به مرور زمان منقرض شدند.

گروه های منشعب شده از اّنان عبارتند از: ازارقه، نجدات، بیهسیه، عجارده، ثعالبه، اباضیه و صفریه. امروز تنها گروهی از اباضیه باقی مانده اند. آنان از معتذلین به شمار می روند و در برخی مناطق، از جمله عمان، الجزایر و کشورهای حوزه خلیج فارس حضور دارند.

1. در لغت به معنای هر گروهی است که بر حکومت بشورد، ولی در تاریخ نام گروه خاصی نهاده شده .

منابع:
فروغ ولایت، ص 642 تا 700؛ لغتنامه دهخدا،‌ ماده خوارج


تعداد بازدید ها: 59324