تاریخچه ی:
چوب خیزران یزید بر صورت امام حسین علیه السلام
پس از آنکه بازماندگان اهل بیت ((حضرت امام حسین علیه السلام|امام حسین علیه السلام)) را به مجلس ((یزید بن معاویه|یزید)) وارد کردند و سر حسین را در مقابل او نهادند، یزید با چوب خیزران به لب و دندان حسین علیه السلام زد.
((ابوبرزه اسلمی)) به او گفت:« وای بر تو یزید! چوب به دندان حسین، فرزند ((حضرت فاطمه زهرا علیهاسلام|فاطمه علیه السلام))، میزنی؟ شهادت میدهم ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا صلی الله علیه و آله)) را دیدم که دندانهای او و برادرش، ((حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام|حسن))، را میبوسید و میفرمود:« شما دو نفر آقای جوانان اهل ((بهشت)) هستید و خدا بکشد و لعنت کند قاتلین شما را و برای آنان جهنم را آماده کند که جایگاه بدی است.»
یزید عصبانی شد و فرمان داد او را کشانکشان از مجلس بیرون بردند. سپس شروع به خواندن اشعار « ابن زیصری »* کرد:« ای کاش بزرگان طایفه من که در جنگ کشته شدند، میبودند و میدیدند که ((قبیله خزرج|طایفه خزرج)) چگونه از شمشیر زدن ما مینالند، تا از دیدن این منظره فریاد خوشحالی آنان بلند شود و بگویند:« ای یزید دست مریزاد!»
ما بزرگان ((بنیهاشم)) را کشتیم و آن را به حساب ((جنگ بدر|جنگ بدر))گذاشتیم. امروز تلافی آن روز! بنیهاشم با پادشاهی بازی کردند وگرنه نه خبری از رسالت بود و نه ((وحی))ای نازل شد. من از فرزندان خندف نباشم اگر از فرزندان احمد انتقام کارهای او را نگیرم.»
* ابن زیصری از شاعران ((قریش)) در عهد جاهلیت بود، لقبش عبداللات بود و علیه مسلمانان شعر میگفت. پس از ((فتح مکه)) چون مسلمان شد، رسول خدا او را عبدالله نامید، ولی او به ((نجران)) گریخت و در سال 15 هجری مرد. وی این اشعار را در جنگ گفت.
!منابع:
*لهوف سید بن طاووس، ص213.