منو
 صفحه های تصادفی
حیات در ماه
چرمی
ماکت و مدلساز
فرسایش دریایی
تب روماتیسمی
خواص میوه جات
تکامل رمزها
تیره خرمالو
تراز پرداخت ها
گرافهای سکه ای
 کاربر Online
416 کاربر online
تاریخچه ی: همدردی امام علی علیه السلام با نیازمندان

در حال مقایسه نگارشها

نگارش واقعی نگارش:1
روزی علی بن ابی طالب علیه السلام متوجه شد زنی در کوچه مشک آبی را به زحمت به دوش می‌کشد. مشک را از زن گرفت و برایش به خانه برد. در طول راه از حالش جویا شد. زن گفت:« علی شوهرم را به جبهه فرستاد و او را کشت. اکنون چند بچه یتیم دارم و چون تنگدستم، به ناچار برای مردم کار می‌کنم.»
وقتی به در خانه‌ی زن رسیدند، امام مشک را به او تحویل داد و به خانه رفت. شب را با اضطراب و ناراحتی به صبح رساند. صبح که شد، کیسه‌ای برداشت، آن را از غذا پر کرد و به طرف خانه‌ی زن به راه افتاد. بعضی از یارانش خواستند به او کمک کنند ولی او فرمود:« روز قیامت چه کسی حاضر است بار مرا بکشد؟»

وقتی به خانه‌ی زن رسید، در زد و فرمود:« من همان بنده خدا هستم که دیروز در بردن مشک کمکت کردم. برای بچه‌هایت غذا آورده‌ام.»
زن در را باز کرد و گفت:« خدا از تو راضی شود و خودش میان من و علی بن ابیطالب قضاوت کند.»
حضرت وارد شد و فرمود:« من دوست دارم ثوابی به دست بیاورم. تو یا نان بپز یا بچه ها را آرام کن.»
زن جواب داد:« من با پختن نان آشناترم. تو بچه‌ها را سرگرم کن تا من نان بپزم.»

امام گوشت پخت و زن هم نان پخت. امام در دهان بچه ها گوشت و خرما گذاشت و فرمود:« پس سعی کن علی بن ابیطالب را حلال کنی.»
سپس کنار آتش تنور آمد و صورتش را نزدیک برد و فرمود:« یا علی، حرارت آتش را بچش! این کیفر آن کسی است که حق بیوه زنان و یتیمان را ضایع کند.»
در این هنگام زن دیگری که امام را می‌شناخت وارد شد و با دیدن این صحنه به زن صاحبخانه گفت:« وای بر تو! این امیرالمؤمنین علی است.»
زن با دستپاچگی نزد امام آمد و گفت:« یا امیرالمؤمنین، از کاری که کردم، بسیار خجالت می‌کشم.»
امام فرمود:« نخیر. من باید به دلیلی کوتاهی‌ای که در حقت داشتم، از تو خجالت بکشم.»

منابع:

  • بحارالانوار، ج 41، ص 52، شماره 3 ------ مناقب

مراجعه شود به:


روزی علی علیه السلام متوجه شد، خانمی مشک آبی را به سختی می برد، حضرت نزدیک شد و مشک را به مقصد او رساند و از حالش جویا شد، او گفت: علی بن ابی طالب، همسرم را به یکی از مرزها فرستاده و او را کشته و چند بچه یتیم دارم و چون نیازمندم به ناچار برای مردم کار می کنم.

حضرت از او جدا شد و شب را با اضطراب به صبح رساند و صبحگاهان زنبیلی از غذا برداشت، که حرکت کند، بعضی از یاران حضرت گفتند: اجازه بدهید به شما کمک کنیم.

امام فرمود: روز قیامت چه کسی حاضر است بار مرا بکشد؟

حضرت به منزل آن زن رسید و در را زد و فرمود: من همان بنده خدا هستم که دیروز در بردن مشک کمکت کردم، در را باز کن که برای بچه هایت چیزی آورده ام.

زن در را گشود و گفت: خدا از تو راضی شود و خودش میان من و علی بن ابیطالب قضاوت کند.

حضرت داخل شد و فرمود: من دوست دارم ثوابی به دست بیاورم، تو هر کدام از کارها را خواستی انتخاب کن یا نان بپز و یا بچه ها را آرام کن.

زن جواب داد: من به نان پختن آشناترم، تو بچه ها را آرام و سرگرم کن تا من نان بپزم.

حضرت گوشت پخت و آن خانم هم نان پخت، امام گوشت و خرما به دهان بچه ها گذاشت و فرمود: پس کمی علی بن ابیطالب را حلال کن، حضرت کنار آتش تنور آمد و صورت را نزدیک آن ساخت و فرمود: ای علی حرارت آتش را بچش، این کیفر آن کسی است که حق بیوه زنان و یتیمان را ضایع کند.

در این هنگام خانم دیگری که حضرت را می شناخت و وارد این منزل شده بود، با دیدن این صحنه به زن صاحب خانه گفت: وای بر تو، این امیرالمومنین است؛ زن با شتاب نزد حضرت آمد و گفت: ای امیر المومنین، بسیار خجالت می کشم، از کاری که کردم.

حضرت فرمود: نخیر، من باید از تو خجالت بکشم، به واسطه کوتاهی که در حقّت داشتم.

منابع:

بحارالانوار، ج 41، ص 52، شماره 3 --------- مناقب

مراجعه شود به:

جاذبه اخلاقی امیرالمومنین


تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 یکشنبه 29 خرداد 1384 [12:42 ]   3   شکوفه رنجبری      جاری 
 دوشنبه 11 آبان 1383 [12:07 ]   2   امیرمهدی حقیقت      v  c  d  s 
 شنبه 25 مهر 1383 [11:25 ]   1   شکوفه رنجبری      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..