تاریخچه ی:
همدردی امام علی علیه السلام با نیازمندان
تفاوت با نگارش: 1
- | روزی علی علیه السلام متوجه شد، نی مشک آبی را به تی ی برد حضرت زدیک شد و مشک را ه د او راند و از حالش جویا شد، گفت: ((رت ایرانین ی لی ام|ل ب ابی )) م را یک ا مرها اده او را کته و چند به ییم دا و نیازمندم به اچا بای دم کار می م. |
+ | روزی ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|علی بن ابی طالب علیه السلام)) متوجه شد ن ک مشک آبی را به مت ب دو کشد. مشک را ز ز گر و بریش به خانه برد. در طول راه از حالش جویا شد. گفت:« لی وهرم را ب جبهه فرستاد ا ا کشت. اکون چند چ یی دار و چون گستم، ب ناچار برای م ک یکنم.» وقی در خانهی رسیدند امم مشک ر به ا ویل اد و به خاه رفت. شب را با اضطراب و ناراتی به صبح رساند. صبح ه شد، کیهای بردات، آ را از غذا ر رد و ب طرف خانهی زن به را افتا. بضی از یارانش خستند به او کمک کنند ولی او فرمود:« روز قیامت چه کسی حاضر است بار مرا بکشد؟» |
- | حضرت ز ا دا د شب ر ضطر ب ح رساند حاه زیی از ا برداشت، ک حرکت کن بی یان ضر ند: اازه دید ه ما کمک کیم.
امم فمود: و یات کی اضر است با ا کشد؟ > >حضرت مل آن رسی و در ا د و فرمو: من همان به ا هم ک یو د بن ک ککت کردم را کن که رای به ایت یزی ده ام. |
+ | وقتی انهی ری ر فمو:« من همان بند دا هت ک یرز بردن مشک ککت کم. بی چههی ذا وردم.» زن در را از کد گف:« دا از ت رای ود و وش یا م لی ن ابیطال او کند.» حضرت ورد شد فرم:« من س دارم وابی ه دست بیاورم. تو ی نان ب یا بچه ه ا ام ک.» ن وب دد:« من ب پتن ن آشاترم. و چهه را گم کن ا م ا م.» |
- | در را گش و گ: خا ا تو راضی شو و ودش یان من و علی بن ابیطالب قا کند. > >رت دال رمود: ن وت ارم ثی ب دت یاورم تو هر ا از کارا را استی انتخاب ک ی نان بپز و ی بچ ها را رام کن. > >ن واب داد: من به نا پتن شناترم تو به ا را رام و رم ک ا من نن بز.
ح گشت و ن ام هم نان خت امم گوشت رما ه ا به گاشت فمود: س ی علی ن ابیالب را ح کن، رت کنار آتش تنور م و و را زدیک سات فرمود: ی ی رات آتش را بچش، ی کی کسی است که حق یوه نان و یتیما ضای کن. |
+ | ام گوشت ت و ز هم نن پخ. امام در دهان چه ها گوشت و ((خرما)) گذاش و فمود:« س سعی کن علی بن ابیطالب ا حل کنی.» پ کنا ش تر آمد وتش ا یک برد فرمود:« ی لی، حرار آتش را ب! ای کیر کسی است ک حق بیوه نان و ییان را ایع کند.» این هنگا ن یگر ه اام را میناخت ور د ا دیدن این حنه ب ز صاحنه گت:« ی ر تو! ین میرامؤمنین ع ات.» />ز ا تای د ما مد ت:« ی امیالنین، کاری که کرم یر خجالت ک.» ام فرمود:« نی. م ای به لیی کیای که در حق اشتم، از ت ال بکم.» |
- | در این هنگام خانم دیگری که حضرت را می شناخت و وارد این منزل شده بو، با دیدن این صحنه به زن صاب خاه گفت: وای بر تو، این امیرالمومنین است؛ زن با شتاب نزد حضر آمد و گفت: ا میر المومنین، سیار جالت م کشم، از کاری که کردم.
حضرت فرمود: نخیر، من باید از ت خجالت بکشم، به واسطه کوتاهی که در حقّت داشتم. |
+ | !مناب: />*بحااانوار، 41، 52، شماره 3 ------ مناب |
- | منابع:
بحارالانوار، ج 41، ص 52، شماره 3 --------- مناقب
مراجعه شود به:
((اذب خلی ایالمومنین)) |
+ | !مراجعه شود به: *((ما لی یه الام و مسلمان کردن همسفرش)) |