تاریخچه ی:
منشأ دین از نظر دانشمندان غربی
تفاوت با نگارش: 4
| V{maketoc} | | V{maketoc} |
- | دانشمندان غربی در مورد منشأ دین نظرات گوناگونی ارائه داده اند ، عده ای به فطری بودن آن نظر داده اند و و عده ای که بیمار دل می ذباشند و تصور صحیحی از دین ندارند منشأ و مبدأ دین را در جیزهای دیگر جستجو نموده اند. |
+ | دانشمندان غربی در مورد منشأ دین نظرات گوناگونی ارائه داده اند ، عده ای به فطری بودن آن نظر داده اند و و عده ای که بیمار دل می باشند و تصور صحیحی از دین ندارند منشأ و مبدأ دین را در جیزهای دیگر جستجو نموده اند. |
| !دانشمندان پیرو نظریه فطرى بودن دین | | !دانشمندان پیرو نظریه فطرى بودن دین |
| در مورد فطرى بودن دین دانشمندان زیادى نظر داده اند. | | در مورد فطرى بودن دین دانشمندان زیادى نظر داده اند. |
| *یکى از آنها ((روانشناس)) بسیار معروف جهانى و شاگرد ((فروید)) ، ((یونگ)) می باشد . | | *یکى از آنها ((روانشناس)) بسیار معروف جهانى و شاگرد ((فروید)) ، ((یونگ)) می باشد . |
| **او مى گوید: اینکه آقاى فروید مى گوید دین از ((نهاد)) ناخودآگاه بشر تراوش مى کند درست است . ولى اینکه او خیال مى کند عناصر روان ناخودآگاه بشر منحصر به تمایلات جنسى اى که بشعور باطن گریخته اند مى باشد، بى اساس است . | | **او مى گوید: اینکه آقاى فروید مى گوید دین از ((نهاد)) ناخودآگاه بشر تراوش مى کند درست است . ولى اینکه او خیال مى کند عناصر روان ناخودآگاه بشر منحصر به تمایلات جنسى اى که بشعور باطن گریخته اند مى باشد، بى اساس است . |
| انسان یک روان ناخودآگاه فطرى و طبیعى دارد . روان ناخودآگاه بشر بر خلاف ادعاى فروید ، صرفا انبارى که از شعور ظاهر در آن چیزهائى ریخته شده و پر شده باشد نیست ، بعبارت دیگر ~~green:شعور باطن~~ هرگز بصورت یک ظرف خالى که فقط از ~~green:شعور ظاهر~~ چیزى بگریزد و آنجا رفته و آنرا پر کند نیست . | | انسان یک روان ناخودآگاه فطرى و طبیعى دارد . روان ناخودآگاه بشر بر خلاف ادعاى فروید ، صرفا انبارى که از شعور ظاهر در آن چیزهائى ریخته شده و پر شده باشد نیست ، بعبارت دیگر ~~green:شعور باطن~~ هرگز بصورت یک ظرف خالى که فقط از ~~green:شعور ظاهر~~ چیزى بگریزد و آنجا رفته و آنرا پر کند نیست . |
| **او مى گوید : فروید به قضیه ((روان)) ناخودآگاه خوب پى برده بود ، اما بعدا باشتباه خیال کرد که روان ناخودآگاه فقط از عناصر مطرود از شعور ظاهر تشکیل مى گردد . خیر , روان ناخود آگاه جزء سرشت بشر است , عناصر رانده شده مى روند آنجا و به آن ملحق مى شوند , دین جزء امورى است که در روان ناخود آگاه بشر بطور فطرى و طبیعى وجود دارد . | | **او مى گوید : فروید به قضیه ((روان)) ناخودآگاه خوب پى برده بود ، اما بعدا باشتباه خیال کرد که روان ناخودآگاه فقط از عناصر مطرود از شعور ظاهر تشکیل مى گردد . خیر , روان ناخود آگاه جزء سرشت بشر است , عناصر رانده شده مى روند آنجا و به آن ملحق مى شوند , دین جزء امورى است که در روان ناخود آگاه بشر بطور فطرى و طبیعى وجود دارد . |
| *و دیگر روانشناس و ((فیلسوف)) معروف امریکائى ((ویلیام جیمز)) می باشد که کتابى نوشته بنام ~~green:دین و روان~~ . ایشان روى مسائل روانى مذهبى سالها مطالعه کرده , سالها افراد بیمار و غیر بیمار را مورد تجربه و آزمایش قرار داده و روى ایشان مطالعه کرده است . | | *و دیگر روانشناس و ((فیلسوف)) معروف امریکائى ((ویلیام جیمز)) می باشد که کتابى نوشته بنام ~~green:دین و روان~~ . ایشان روى مسائل روانى مذهبى سالها مطالعه کرده , سالها افراد بیمار و غیر بیمار را مورد تجربه و آزمایش قرار داده و روى ایشان مطالعه کرده است . |
| *وی در کتاب خود مى گوید : درست است که سرچشمه بسیارى از ((امیال)) درونى ما امور مادى طبیعى است ،ولى بسیارى از آنها هم از دنیائى ماوراى این دنیا سرچشمه مى گیرد . او همچنین مى گوید: دلیل اینکه اصولا بسیارى از کارهاى بشر با حسابهاى مادى جور در نمى آید همین است . | | *وی در کتاب خود مى گوید : درست است که سرچشمه بسیارى از ((امیال)) درونى ما امور مادى طبیعى است ،ولى بسیارى از آنها هم از دنیائى ماوراى این دنیا سرچشمه مى گیرد . او همچنین مى گوید: دلیل اینکه اصولا بسیارى از کارهاى بشر با حسابهاى مادى جور در نمى آید همین است . |
| *وی مى گوید : من در هر امر مذهبى همیشه نوعى وقار و صمیمیت ،وجد و لطف، محبت و ایثار مى بینم ، حالات روانى مذهبى خواصى دارد که آن خواص با هیچ حالت از حالات بشر تطبیق نمى کند . | | *وی مى گوید : من در هر امر مذهبى همیشه نوعى وقار و صمیمیت ،وجد و لطف، محبت و ایثار مى بینم ، حالات روانى مذهبى خواصى دارد که آن خواص با هیچ حالت از حالات بشر تطبیق نمى کند . |
| مى گوید به همان دلیل که یک سلسله غرایز مادى ما را با این دنیا پیوند مى دهد، غرایز معنوى هم ما را با دنیاى دیگر پیوند مى دهد . | | مى گوید به همان دلیل که یک سلسله غرایز مادى ما را با این دنیا پیوند مى دهد، غرایز معنوى هم ما را با دنیاى دیگر پیوند مى دهد . |
| *ومى نویسد:این ((فلسفه)) هائى که بشر بوجود آورده , یعنى فلسفه هاى ماوراى طبیعى بمنزله ((ترجمه)) هائیست که انسان از زبان دیگرى انجام داده باشد، یعنى اینهائى را که بشر خیال مى کند در مسائل ماوراى طبیعت با فکر و عقل خود بدان رسیده اینها در واقع نداى دل خود اوست. | | *ومى نویسد:این ((فلسفه)) هائى که بشر بوجود آورده , یعنى فلسفه هاى ماوراى طبیعى بمنزله ((ترجمه)) هائیست که انسان از زبان دیگرى انجام داده باشد، یعنى اینهائى را که بشر خیال مى کند در مسائل ماوراى طبیعت با فکر و عقل خود بدان رسیده اینها در واقع نداى دل خود اوست. |
| قلب او و دل او با زبان دیگرى انجام داده باشد , یعنى اینهائى را که بشر خیال میکند در مسائل ماوراى طبیعت با فکر و عقل خود بدان رسیده اینها در واقع نداى دل خود اوست . قلب او و دل او با زبان دیگرى ، با نور دیگرى , با روشنائى دیگرى آنها را دریافته و بعد با زبان عقل به آنها شکل فلسفى داده است . | | قلب او و دل او با زبان دیگرى انجام داده باشد , یعنى اینهائى را که بشر خیال میکند در مسائل ماوراى طبیعت با فکر و عقل خود بدان رسیده اینها در واقع نداى دل خود اوست . قلب او و دل او با زبان دیگرى ، با نور دیگرى , با روشنائى دیگرى آنها را دریافته و بعد با زبان عقل به آنها شکل فلسفى داده است . |
| *((آلکسیس کارل)) جراح و ((فیزیولوژیست)) معروف فرانسوى ، صاحب کتاب، ~~green:انسان موجود ناشناخته~~ ، راجع به حقیقت ((دعا)) کتابى دارد بنام ~~green:نیایش~~ که در آن مى گوید: | | *((آلکسیس کارل)) جراح و ((فیزیولوژیست)) معروف فرانسوى ، صاحب کتاب، ~~green:انسان موجود ناشناخته~~ ، راجع به حقیقت ((دعا)) کتابى دارد بنام ~~green:نیایش~~ که در آن مى گوید: |
| دعا عالى ترین حالت مذهبى در انسان است و حقیقت آن پرواز روح بشر است بسوى خدا . | | دعا عالى ترین حالت مذهبى در انسان است و حقیقت آن پرواز روح بشر است بسوى خدا . |
| **و نیز مى گوید: در وجدان انسان شعله فروزانى است که گاه و بیگاه انسان را متوجه خطاهاى خویش مى کند ، متوجه گمراهیها و کج فکریهایش مى سازد , همین شعله فروزان است که انسان را از راه کجى باز مى دارد . او مى گوید گاهى انسان در حالات معنوى خود جلال و ابهت آمرزش را احساس مى کند . | | **و نیز مى گوید: در وجدان انسان شعله فروزانى است که گاه و بیگاه انسان را متوجه خطاهاى خویش مى کند ، متوجه گمراهیها و کج فکریهایش مى سازد , همین شعله فروزان است که انسان را از راه کجى باز مى دارد . او مى گوید گاهى انسان در حالات معنوى خود جلال و ابهت آمرزش را احساس مى کند . |
| *((آلبرت اینشتاین)) ((فیزیسین)) و ریاضى دان معروف و بزرگ عصر در مقاله ای تحت عنوان ~~green:مذهب و علوم~~ ، مدعى است که احساسات موجد ((مذهب)) متفاوت است , علت گرایش به مذهب را در همه طبقات نمى توان یکسان دانست . | | *((آلبرت اینشتاین)) ((فیزیسین)) و ریاضى دان معروف و بزرگ عصر در مقاله ای تحت عنوان ~~green:مذهب و علوم~~ ، مدعى است که احساسات موجد ((مذهب)) متفاوت است , علت گرایش به مذهب را در همه طبقات نمى توان یکسان دانست . |
| **او مى گوید: براى یک انسان ابتدائى , ((ترس)) : ترس از مرگ , ترس از گرسنگى , ترس از جانور وحشى , ترس از مرض , ایجاد کننده زمینه مذهبى است . | | **او مى گوید: براى یک انسان ابتدائى , ((ترس)) : ترس از مرگ , ترس از گرسنگى , ترس از جانور وحشى , ترس از مرض , ایجاد کننده زمینه مذهبى است . |
| فکر محدود و عدم رشد عقل انسان بدوى براى خود موجودات کم و بیش شبیهى مى سازد , این موجودات را با دست و فکر خود مى سازد و بعد از این آفریدن به این فکر مى افتد که چگونه از خشم آنها جلو بگیرد , چطور بر سر لطف شان بیاورد . اینگونه مذهب را مذهب ترس باید نامید و خدائى که در این مذهب پرستیده مى شود خداى واقعى نیست منجر به نوعى ((بت پرستى)) مى شود . | | فکر محدود و عدم رشد عقل انسان بدوى براى خود موجودات کم و بیش شبیهى مى سازد , این موجودات را با دست و فکر خود مى سازد و بعد از این آفریدن به این فکر مى افتد که چگونه از خشم آنها جلو بگیرد , چطور بر سر لطف شان بیاورد . اینگونه مذهب را مذهب ترس باید نامید و خدائى که در این مذهب پرستیده مى شود خداى واقعى نیست منجر به نوعى ((بت پرستى)) مى شود . |
| *و می نویسد: خصیصه اجتماعى بشر نیز یکى از تبلورات مذهب است . یک فرد مى بیند پدر و مادر , خویشان و رهبران و بزرگان می میرند یک یک اطراف او را خالى مى گذارند , پس آرزوى هدایت شدن , دوست داشتن , محبوب بودن و اتکاء و امید داشتن به کسى , زمینه قبول عقیده به خدا را در او ایجاد مى کند . | | *و می نویسد: خصیصه اجتماعى بشر نیز یکى از تبلورات مذهب است . یک فرد مى بیند پدر و مادر , خویشان و رهبران و بزرگان می میرند یک یک اطراف او را خالى مى گذارند , پس آرزوى هدایت شدن , دوست داشتن , محبوب بودن و اتکاء و امید داشتن به کسى , زمینه قبول عقیده به خدا را در او ایجاد مى کند . |
| **به عقیده اینشتاین خدائى که ناشى از این احتیاج است نیز خداى واقعى نیست , صفاتى که براى او فرض مى شود همه صفات انسانى است , کتاب مذهبى ((یهودیان)) و همچنین ((انجیل)) این چنین خدائى را معرفى مى کنند , این مذهب نسبت به مذاهب ترس یک درجه تکامل یافته است . | | **به عقیده اینشتاین خدائى که ناشى از این احتیاج است نیز خداى واقعى نیست , صفاتى که براى او فرض مى شود همه صفات انسانى است , کتاب مذهبى ((یهودیان)) و همچنین ((انجیل)) این چنین خدائى را معرفى مى کنند , این مذهب نسبت به مذاهب ترس یک درجه تکامل یافته است . |
| *آنگاه چنین مى گوید: ولى فراموش نشود که در این بین عده قلیلى از افراد و اجتماعات یافت مى شوند که یک معنى واقعى از وجود خدا را وراى این اوهام دریافته اند که واقعا داراى خصائص و مشخصات بسیار عالى و تفکرات عمیق و معقول بوده بهیچ وجه قابل قیاس با آن عمومیت عقیده نیستند. | | *آنگاه چنین مى گوید: ولى فراموش نشود که در این بین عده قلیلى از افراد و اجتماعات یافت مى شوند که یک معنى واقعى از وجود خدا را وراى این اوهام دریافته اند که واقعا داراى خصائص و مشخصات بسیار عالى و تفکرات عمیق و معقول بوده بهیچ وجه قابل قیاس با آن عمومیت عقیده نیستند. |
| مقصودش اینست که گمان نرود در میان اجتماعاتى که آن دو نوع مذهب وجود داشته و دارد همه افراد فکرشان در باره خدا سطحى است , افرادى هم در همان جماعات یافت مى شوند که خدا را آنچنان که شایسته قدس و جلال او هست در نظر میاورند و پرستش مى نمایند . | | مقصودش اینست که گمان نرود در میان اجتماعاتى که آن دو نوع مذهب وجود داشته و دارد همه افراد فکرشان در باره خدا سطحى است , افرادى هم در همان جماعات یافت مى شوند که خدا را آنچنان که شایسته قدس و جلال او هست در نظر میاورند و پرستش مى نمایند . |
| *و می نویسد : یک عقیده و مذهب ثالث بدون استثناء در ذهن همه وجود دارد , گرچه با شکل خالص و یکدست در هیچ کدام یافت نمى شود . من آن را ~~green:احساس مذهبى آفرینش یا وجود~~ مینامم . | | *و می نویسد : یک عقیده و مذهب ثالث بدون استثناء در ذهن همه وجود دارد , گرچه با شکل خالص و یکدست در هیچ کدام یافت نمى شود . من آن را ~~green:احساس مذهبى آفرینش یا وجود~~ مینامم . |
| بسیار مشکل است که این احساس را براى کسى که کاملا فاقد آن است توضیح دهم , بخصوص که در اینجا دیگر بحثى از آن خدا که به اشکال مختلفه تظاهر مى کند نیست . در این مذهب , فرد به کوچکى آمال و هدفهاى بشر و عظمت و جلالى که در ماوراى امور و پدیده ها در طبیعت و افکار تظاهر مینماید پى مى برد . او وجود خود را یک نوع زندان مى پندارد , چنانکه مى خواهد از ((قفس)) تن پرواز کند و تمام هستى را یک باره به عنوان حقیقت واحد در یابد. | | بسیار مشکل است که این احساس را براى کسى که کاملا فاقد آن است توضیح دهم , بخصوص که در اینجا دیگر بحثى از آن خدا که به اشکال مختلفه تظاهر مى کند نیست . در این مذهب , فرد به کوچکى آمال و هدفهاى بشر و عظمت و جلالى که در ماوراى امور و پدیده ها در طبیعت و افکار تظاهر مینماید پى مى برد . او وجود خود را یک نوع زندان مى پندارد , چنانکه مى خواهد از ((قفس)) تن پرواز کند و تمام هستى را یک باره به عنوان حقیقت واحد در یابد. |
| *مطابق این بیان در انسان و حداقل در افراد رشد یافته انسانها چنین احساسى وجود دارد که مى خواهد از وجود محدود خود خارج شود و خود را به قلب هستى رساند . در انسان میلى وجود دارد که آرام نمى گیرد مگر آنکه خود را با خدا و منبع هستى متصل ببیند(استاد مطهری، امدادهای غیبی در زندگی بشر ،43-29). | | *مطابق این بیان در انسان و حداقل در افراد رشد یافته انسانها چنین احساسى وجود دارد که مى خواهد از وجود محدود خود خارج شود و خود را به قلب هستى رساند . در انسان میلى وجود دارد که آرام نمى گیرد مگر آنکه خود را با خدا و منبع هستى متصل ببیند(استاد مطهری، امدادهای غیبی در زندگی بشر ،43-29). |
| این همان است که قرآن کریم فرموده است : | | این همان است که قرآن کریم فرموده است : |
| «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله 0 الا بذکر الله تطمئنّ القلوب » ( تنها با یاد خدا و جاى گرفتن خدا در قلب است که دل آدمى آرامش خویش را باز مى یابد) . | | «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله 0 الا بذکر الله تطمئنّ القلوب » ( تنها با یاد خدا و جاى گرفتن خدا در قلب است که دل آدمى آرامش خویش را باز مى یابد) . |
| *((مولوى)) این عشق و احساسى را که اینشتاین ~~green:احساس آفرینش~~ نام نهاده است , به طور عالى در هفت قرن قبل از اینشتاین بیان کرده است : | | *((مولوى)) این عشق و احساسى را که اینشتاین ~~green:احساس آفرینش~~ نام نهاده است , به طور عالى در هفت قرن قبل از اینشتاین بیان کرده است : |
| جزئها را رویها سوى کل است بلبلان را عشق با روى گل است | | جزئها را رویها سوى کل است بلبلان را عشق با روى گل است |
| آنچه از دریا بدریا مى رود از همانجا کامد آن جا مى رود | | آنچه از دریا بدریا مى رود از همانجا کامد آن جا مى رود |
| بنابراین در بین خود دانشمندان غربی نیز افراد بسیاری هستند که به فطری بودن دین و خداشناسی نظر داده اند. | | بنابراین در بین خود دانشمندان غربی نیز افراد بسیاری هستند که به فطری بودن دین و خداشناسی نظر داده اند. |
| !نظر دانشمندانی که برای دین منشأ الهی در نظر نمی گیرند. | | !نظر دانشمندانی که برای دین منشأ الهی در نظر نمی گیرند. |
| *دانشمندانی که تصور صحیح از مفهوم دین نداشته و افکارشان بر محور اقتصاد|اقتصادیات و مادیات دور می زند، برای پیدایش ادیان منشأ الهی در نظر نگرفته اند بلکه هر کدام طبق دید و نگرش خویش چیزی را بعنوان منشأ دین مطرح نموده است . | | *دانشمندانی که تصور صحیح از مفهوم دین نداشته و افکارشان بر محور اقتصاد|اقتصادیات و مادیات دور می زند، برای پیدایش ادیان منشأ الهی در نظر نگرفته اند بلکه هر کدام طبق دید و نگرش خویش چیزی را بعنوان منشأ دین مطرح نموده است . |
| *عده ای از آنها گفته اند: منشأ دین ((ترس)) بشر ابتدائی است. | | *عده ای از آنها گفته اند: منشأ دین ((ترس)) بشر ابتدائی است. |
| *عده ای دیگر گفته اند: منشأ دین ((جهل)) و نادانی است . | | *عده ای دیگر گفته اند: منشأ دین ((جهل)) و نادانی است . |
| *برخی چون ((مارکس ))گفته اند: دین معلول وضع اقتصادی جامعه است. *کسانی چون ((امیل دورکیم)) منشأدین را ((جامعه)) و مسائل ((جامعه شناسی)) دانسته اند. | | *برخی چون ((مارکس ))گفته اند: دین معلول وضع اقتصادی جامعه است. *کسانی چون ((امیل دورکیم)) منشأدین را ((جامعه)) و مسائل ((جامعه شناسی)) دانسته اند. |
| *عده ای نیز مانند ((فروید)) گفته اند : دین مولود سرکوبی ((غریزهجنسی)) است. | | *عده ای نیز مانند ((فروید)) گفته اند : دین مولود سرکوبی ((غریزهجنسی)) است. |
| *عده ای از آنها با دید مادی می گویند: نوابغ و دانشمندان اجتماع در اثر داشتن نیروی عاقله و مکتسبات علمی برای ایجاد نظم عمومی و تعیین حدود اختیارات افراد در داخل جامعه قوانینی متناسب با اوضاع زمان و مکان جامعه وضع می کنند و هر فردی هم در برابر اجرای مزبور مسئولیت دارند و در صورت تخلف مستحق کیفر متناسب با جرم خود خواهند بود و پیامبران نیز جزو همین نوابغ بودند که قوانین بامقتضیات زمان خویش بوجود آورده بودند. | | *عده ای از آنها با دید مادی می گویند: نوابغ و دانشمندان اجتماع در اثر داشتن نیروی عاقله و مکتسبات علمی برای ایجاد نظم عمومی و تعیین حدود اختیارات افراد در داخل جامعه قوانینی متناسب با اوضاع زمان و مکان جامعه وضع می کنند و هر فردی هم در برابر اجرای مزبور مسئولیت دارند و در صورت تخلف مستحق کیفر متناسب با جرم خود خواهند بود و پیامبران نیز جزو همین نوابغ بودند که قوانین بامقتضیات زمان خویش بوجود آورده بودند. |
| این عقیده که عقل به تنهایی برای شناسایی خداوند وضع قوانین کافی است در سابق منسوب به ((برهماییها)) بوده است. | | این عقیده که عقل به تنهایی برای شناسایی خداوند وضع قوانین کافی است در سابق منسوب به ((برهماییها)) بوده است. |
| !استاد مطهری می نویسد: | | !استاد مطهری می نویسد: |
| نظریات در باره علل پیدایش دین راجع به اینکه دین چگونه در میان مردم پیدا شد و آیا از میان خواهد رفت یا نه , حرفها و فرضیه زیاد است : | | نظریات در باره علل پیدایش دین راجع به اینکه دین چگونه در میان مردم پیدا شد و آیا از میان خواهد رفت یا نه , حرفها و فرضیه زیاد است : |
| *زمانى آمدند گفتند دین مولود ~~green:ترس~~ است , بشر از طبیعت مى ترسیده , از صداى غرش رعد مى ترسیده ،از هیبت ((دریا)) مى ترسیده, و نتیجه ترس سبب شده که فکر دین در سر مردم پیدا شود . | | *زمانى آمدند گفتند دین مولود ~~green:ترس~~ است , بشر از طبیعت مى ترسیده , از صداى غرش رعد مى ترسیده ،از هیبت ((دریا)) مى ترسیده, و نتیجه ترس سبب شده که فکر دین در سر مردم پیدا شود . |
| * | | * |
| یکى از حکماى قدیم ((روم)) بنام ((لوکریتوس)) گفته است: نخستین پدر خدایان ترس است , در زمان ما هم بوده و هستند کسانى که همین فرضیه قدیمى و کهنه را تأیید مى کنند و مکرر در سخنان خود بعنوان یک فکر تازه آنرا بازگو مى نمایند . | | یکى از حکماى قدیم ((روم)) بنام ((لوکریتوس)) گفته است: نخستین پدر خدایان ترس است , در زمان ما هم بوده و هستند کسانى که همین فرضیه قدیمى و کهنه را تأیید مى کنند و مکرر در سخنان خود بعنوان یک فکر تازه آنرا بازگو مى نمایند . |
| *بعضى گفتند علت پیدایش دین جهل و نادانى بشر است , بشر مى خواسته حوادث جهان را تعلیل نماید و براى آنها ((علت)) ذکر کند و چون علتها را نمى شناخته است , علت ماوراء طبیعى براى حوادث فرض کرده است. | | *بعضى گفتند علت پیدایش دین جهل و نادانى بشر است , بشر مى خواسته حوادث جهان را تعلیل نماید و براى آنها ((علت)) ذکر کند و چون علتها را نمى شناخته است , علت ماوراء طبیعى براى حوادث فرض کرده است. |
| *بعضى دیگر گفته اند علت اینکه بشر بسوى دین گرائیده علاقه ایست که بنظم و عدالت دارد , وقتى که در دنیا از طرف طبیعت یا اجتماع بى عدالتى مى بیند براى اینکه تسکینى جهت آلام درونى خود پیدا کند دین را براى خویشتن مى سازد . | | *بعضى دیگر گفته اند علت اینکه بشر بسوى دین گرائیده علاقه ایست که بنظم و عدالت دارد , وقتى که در دنیا از طرف طبیعت یا اجتماع بى عدالتى مى بیند براى اینکه تسکینى جهت آلام درونى خود پیدا کند دین را براى خویشتن مى سازد . |
| *صاحبان فرضیه هاى فوق گفتند : ((علم)) را توسعه بدهید , دین از میان مى رود . چنین فرض کردند که با توسعه علم خود به خود دین از میان مى رود , عالم شدن مساوى است با بیدین شدن . | | *صاحبان فرضیه هاى فوق گفتند : ((علم)) را توسعه بدهید , دین از میان مى رود . چنین فرض کردند که با توسعه علم خود به خود دین از میان مى رود , عالم شدن مساوى است با بیدین شدن . |
| *بعضى آمدند براى پیدایش دین یک علت دیگر فرض کردند و گفتند دین وسیله ایست براى کسب امتیاز در جامعه هاى طبقاتى . این فرضیه ((مارکسیست)) هاست , گفتند بشر در ابتدا زندگى ((اشتراکى)) داشته است , آن وقتى که زندگى ابتدائى و(( قبیله)) اى بوده است , در آن زمان اساسا دینى وجود نداشته , به علل خاصى ((مالکیت)) پیدا مى شود . | | *بعضى آمدند براى پیدایش دین یک علت دیگر فرض کردند و گفتند دین وسیله ایست براى کسب امتیاز در جامعه هاى طبقاتى . این فرضیه ((مارکسیست)) هاست , گفتند بشر در ابتدا زندگى ((اشتراکى)) داشته است , آن وقتى که زندگى ابتدائى و(( قبیله)) اى بوده است , در آن زمان اساسا دینى وجود نداشته , به علل خاصى ((مالکیت)) پیدا مى شود . |
| **جامعه طبقاتى بوجود مىآید , ((فئودالیسم)) بوجود مىآید , بعد از فئودالیسم، ((کاپیتالیسم)) پیدا مى شود , ~~green:طبقه حاکم~~ بوجود مىآید و ~~green:طبقه محکوم~~ , مظلوم و رنجبر و زحمتکش . | | **جامعه طبقاتى بوجود مىآید , ((فئودالیسم)) بوجود مىآید , بعد از فئودالیسم، ((کاپیتالیسم)) پیدا مى شود , ~~green:طبقه حاکم~~ بوجود مىآید و ~~green:طبقه محکوم~~ , مظلوم و رنجبر و زحمتکش . |
| **بالاخره در جامعه فئودالیستى و کاپیتالیستى طبقه حاکمه براى اینکه منافع خود را حفظ کند دین را اختراع مى کند تا طبقه محکوم در مقابل او قیام نکند دین وسیله ایست , افسارى , پوزبندى است براى طبقه مظلوم و محکوم از طرف طبقه ظالم و حاکم . | | **بالاخره در جامعه فئودالیستى و کاپیتالیستى طبقه حاکمه براى اینکه منافع خود را حفظ کند دین را اختراع مى کند تا طبقه محکوم در مقابل او قیام نکند دین وسیله ایست , افسارى , پوزبندى است براى طبقه مظلوم و محکوم از طرف طبقه ظالم و حاکم . |
| *صاحبان فرضیه هاى دیگر گفتند علم چاره کننده دین است , اگر علم بیاید دین از میان مى رود( امدادهای غیبی ،صص 43-29و نیز فطرت و روش رئالیسم). | | *صاحبان فرضیه هاى دیگر گفتند علم چاره کننده دین است , اگر علم بیاید دین از میان مى رود( امدادهای غیبی ،صص 43-29و نیز فطرت و روش رئالیسم). |
| به هر حال این دانشمندان که با دید مادی به دین می نگریستند: برای منشأ دین این نظرات را بیان نمودند | | به هر حال این دانشمندان که با دید مادی به دین می نگریستند: برای منشأ دین این نظرات را بیان نمودند |