منو
 صفحه های تصادفی
خاطرات قرآنی از مقام شهید
شناوری آزاد
دانشکده علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه تبریز
کلومپرامین
ده نام پیامبر اکرم
مریسیع
انحصار گرایی
سیمای پیامبر در حالت خشم
خواص خطوط میدان الکتریکی
آثار بیولوژیکی اشعه
 کاربر Online
424 کاربر online
تاریخچه ی: ماهیت عشق

تفاوت با نگارش: 1

Lines: 1-88Lines: 1-88
- این گرایش‏ همان چیزی است که گفتیم می‏توانیم نام آن را " عشق و پرستش " بگذاریم‏ و بگوییم از مقوله " عشق و پرستش " است .

توضیحی باید عرض بکنم و آن این است که این مطلب یک امر بسیار محسوسی هست که در انسان زمینه چیزی وجود دارد که ما آن را " عشق " می‏نامیم . عشق ، چیزی است مافوق محبت . محبت در حد عادی ، در هر زمینه نیز در انسان وجود دارد ، زمینه چیزی که آن را معمولا " عشق " می‏نامند .
+V{maketoc}
 +||این گرایش‏ همان چیزی است که گفتیم می‏توانیم نام آن را " عشق و پرستش " بگذاریم‏ و بگوییم از مقوله " عشق و پرستش " است. این مطلب یک امر بسیار محسوسی هست که در انسان زمینه چیزی وجود دارد که ما آن را " عشق " می‏نامیم. عشق ، چیزی است مافوق محبت ، محبت در حد عادی ، در هر زمینه نیز در انسان وجود دارد ، زمینه چیزی که آن را معمولا " عشق " می‏نامند.||
 !معنی لغت عشق !معنی لغت عشق
 +
 +

 +در زبان عربی می‏گویند کلمه " عشق " در اصل از ماده " عشقه‏ " است ، و " عشقه " نام گیاهی است که در فارسی به آن " پیچک " می‏گویند که به هر چیز برسد دور آن می‏پیچد ، مثلا وقتی به یک گیاه دیگر می‏رسد دور آن چنان می‏پیچد که آن را تقریبا محدود و محصور می‏کند و در اختیار خودش قرار می‏دهد.
-در زبان عربی می‏گویند کلمه " عشق " در اصل از ماده " عشقه‏ " است ، و " عشقه " نام گیاهی است که در فارسی به آن " پیچک " می‏گویند که به هر چیز برسد دور آن می‏پیچد ، مثلا وقتی به یک گیاه دیگر می‏رسد دور آن چنان می‏پیچد که آن را تقریبا محدود و محصور می‏کند و در اختیار خودش قرار می‏دهد . یکچنین حالتی در انسان پیدا می‏شود و اثرش‏ این است که بر خلاف محبت عادی انسان را از حال عادی خارج می‏کند ، خواب‏ و خوراک را از او می‏گیرد ، توجه را منحصر به همان معشوق می‏کند ، یعنی‏ یک نوع توحد و تأحد و یگانگی در او به وجود می‏آورد ، یعنی او را از همه‏ چیز می‏برد و تنها به یک چیز متوجه می‏کند به طوری که همه چیزش او می‏شود ، یک چنین محبت شدیدی . +یک چنین حالتی در انسان پیدا می‏شود و اثرش‏ این است که بر خلاف محبت عادی انسان را از حال عادی خارج می‏کند، خواب‏ و خوراک را از او می‏گیرد، توجه را منحصر به همان معشوق می‏کند، یعنی‏ یک نوع توحد و تأحد و یگانگی در او به وجود می‏آورد، یعنی او را از همه‏ چیز می‏برد و تنها به یک چیز متوجه می‏کند به طوری که همه چیزش او می‏شود، یک چنین محبت شدیدی.
-در حیوانات چنین حالتی مشاهده نشده است . در حیوانات ، علائق حداکثر در حدود علائقی است که انسانها به فرزندانشان دارند . یا همسرها به همسرها دارند . اگر غیرت دارند ، اگر تعصب دارند ، هر چه که نسبت به‏ اینها دارند ، در حیوانات هم کم و بیش پیدا می‏شود . ولی این حالت به‏ این شکل ، مخصوص انسان است . +در حیوانات چنین حالتی مشاهده نشده است. در حیوانات ، علائق حداکثر در حدود علائقی است که انسانها به فرزندانشان دارند. یا همسرها نسبت به هم دارند. اگر غیرت دارند، اگر تعصب دارند، هر چه که نسبت به‏ اینها دارند، در حیوانات هم کم و بیش پیدا می‏شود. ولی این حالت به‏ این شکل ، مخصوص انسان است.
-اینکه اصلا ماهیت این حالت چیست ، خود یکی از موضوعات فلسفه شده است . ابن سینا رساله مخصوصی دارد در " عشق " . همچنین ملاصدرا در کتاب اسفار در بخش الهیات ، صفحات زیادی‏ حدود چهل صفحه را اختصاص داده است به تفسیر ماهیت عشق که این حالت‏ چیست که در انسانها پیدا می‏شود ، کما اینکه امروز هم مسأله عشق در " روانکاوی " تحلیل می‏شود که واقعا ماهیت این حالت در انسانها چیست ؟
+اینکه اصلا ماهیت این حالت چیست، خود یکی از موضوعات فلسفه شده است. ((ابن سینا)) رساله مخصوصی دارد در " عشق " . همچنین ملاصدرا در کتاب اسفار در بخش الهیات ، صفحات زیادی‏ حدود چهل صفحه را اختصاص داده است به تفسیر ماهیت عشق که این حالت‏ چیست که در انسانها پیدا می‏شود ، کما اینکه امروز هم مسأله عشق در " روانکاوی " تحلیل می‏شود که واقعا ماهیت این حالت در انسانها چیست ؟
 !نظریات درباره ماهیت عشق  !نظریات درباره ماهیت عشق
 +نظریات مختلفی در این باره داده شده است . بعضی خودشان را با این‏ کلمه خلاص کرده‏اند که این یک بیماری است، یک ناخوشی است، یک مرض‏ است. این نظریه ، می‏توان گفت فعلا تابع و پیرو ندارد که عشق را صرفا یک بیماری بدانیم. نه تنها بیماری نیست بلکه می‏گویند یک موهبت است.
 +مسأله اساسی در اینجا این است ‏که آیا عشق بطور کلی یک نوع‏ بیشتر نیست یا دو نوع است؟
 +!نظریه اول
 +بعضی نظریات این است که عشق یک نوع‏ بیشتر نیست و آن همان عشق جنسی است، یعنی ریشه عضوی و فیزیولوژیک‏ دارد و یک نوع هم بیشتر نیست، تمام عشقهایی که در عالم وجود داشته و دارد با همه آثار و خواصش عشقهای به اصطلاح رمانتیک که ادبیات دنیا را این داستانهای عشقی پر کرده است مثل داستان مجنون عامری و لیلا تمام‏ اینها عشقهای جنسی است و جز این چیز دیگری نیست.
-
ظریا تفی د این باره داده شده است . بعضی خودشان را با ای کلمه اص کرده‏اند که ای ی بیمری است ، یک ناخوشی ات یک مرض‏ است . ای نریه ، می‏وان فت فعلا تابع پیو نرد که عشق را رفا ک یماری دانیم . نه نها بیری یست لکه می‏گوین ک وهت است‏ .

نگاه مسأله اساسی در اینجا ای است‏که آیا عش به طور لی یک نو بیشتر نیست یا نو است ؟

! نظ
ری اول

بعض
ی نظریات این است که عشق یک نوع‏ بیشتر نیست و آن همان عشق جنسی است ، یعی ریشه عضوی و فیزیولوژیک دارد و یک نو هم بیشتر نیست ، تمام عشقهایی که در عالم وجود اشته و دارد با همه آثار و واصش شقهای به اصطلاح رمانتی که ابیات دنیا را این داستانهای عشقی پ کرد است مثل داستان مجنون عامری و لیلا تمام اینها عشقهای جنسی است و جز این چیز دیگری نیست .

+انن ((ید)) این روانکا مرف که‏ هه ی را ناشی ا ((ریز جنی)) می‏ان عل وی را ، یر ا یت ا ، ست را هه ی را ری اولی عشق را جنسی ی‏داند .ولی نریه او ا امرو یگر قل نمی‏کنند.
 !نظریه دوم !نظریه دوم
 +گروهی عشق را (همین عشق انسان به انسان را که بحث درباره آن است) دو نوع می‏دانند. مثلا ((ابوعلی سینا)) ، ((خواجه نصیرالدین طوسی)) و ((ملاصدرا)) عشق را دو نوع می‏دانند، برخی عشقها را عشقهای جنسی می‏دانند که اینها را __~~green:عشق‏ مجازی~~__ می‏نامند نه ~~green:__عشق حقیقی__~~ و معتقدند که بعضی عشقها عشق روحانی یعنی عشق‏ نفسانی است ، به این معنا که در واقع میان دو روح نوعی کشش وجود دارد.
-گروهی عشق را - همین عشق انسان به انسان را که بحث درباره آن است - دو نوع می‏دانند . مثلا بوعلی سینا ، خواجه نصیرالدین طوسی و ملاصدرا عشق را دو نوع می‏دانند ، برخی عشقها را عشقهای جنسی می‏دانند که اینها را عشق‏ مجازی می‏نامند نه عشق حقیقی و معتقدند که بعضی عشقها عشق روحانی یعنی عشق‏ نفسانی است ، به این معنا که در واقع میان دو روح نوعی کشش وجود دارد .

عشق جسمانی منشأش غریزه است ، با رسیدن به معشوق و با اطفاء غریزه هم‏ پایان می‏یابد چون پایانش همین است ، اگر مبدأش ترشحات داخلی باشد با افراز شدنش قهرا پایان می‏یابد ، از آنجا آغاز می‏شود و به اینجا پایان می‏یابد . ولی اینها مدعی هستند که انسان گاهی به‏ مرحله‏ای از عشق می‏رسد که مافوق این حرفهاست .

خواجه نصیرالدین از آن به‏ " مشاکله بین النفوس " تعبیر می‏کند ، که یک نوع همشکلی میان روحها وجود دارد ، و در واقع اینها مدعی هستند که در روح انسان یک بذری برای‏ عشق روحانی و معنوی هست که در واقع ، نفسی هم اگر اینجا وجود دارد او فقط محرک انسان است ، و معشوق حقیقی انسان یک حقیقت ماوراء طبیعی‏ است که روح انسان با او متحد می‏شود و به او می‏رسد و او را کشف می‏کند ، و در واقع معشوق حقیقی در درون انسان است . ( فعلا ما داریم فرضیه‏ها و نظریات را می‏گوییم . )

در همین زمینه است که داستانها نقل می‏کنند ، می‏گویند اینکه عشق می‏رسد به آنجا که عاشق ، خیال محبوب را از خود محبوب عزیزتر و گرامی‏تر می‏دارد ، برای آن است که خود محبوب و زمینه اولی تحریک در درون انسان است و
او در درون خودش با یک حقیقت دیگری با همان صورت معشوق که در روح او هست و در واقع صورت این شی‏ء ( معشوق ظاهری ) نیست ، صورت یک شی‏ء دیگر است خو می‏گیرد و با او هم خوش است .

این داستان را حتی در کتابهای فلسفی نیز نقل می‏کنند که مجنون بعد از اینکه آنهمه شعرها و غزلها در فراق لیلا و در عشق او گفته بود ، روزی در بیابان ، لیلا آمد بالای سرش و او را صدا زد : مجنون سرش را بلند کرد ، گفت : کی هستی ؟ گفت : منم لیلا ، آمده‏ام سراغت . ( به خیال اینکه دیگر حالا مجنون بلند می‏شود و این محبوبی را که در فراقش اینقدر نالیده چگونه‏ در آغوش می‏گیرد
. )
+عشق جسمانی منشأش غریزه است، با رسیدن به معشوق و با اطفاء غریزه هم‏ پایان می‏یابد چون پایانش همین است، اگر مبدأش ترشحات داخلی باشد با افراز شدنش قهرا پایان می‏یابد، از آنجا آغاز می‏شود و به اینجا پایان می‏یابد. ولی اینها مدعی هستند که انسان گاهی به‏ مرحله‏ای از عشق می‏رسد که مافوق این حرفهاست.
- : نه ، بر : لی نی عنک بعشقک : من عشق تو وشم و ا ود یارم . +خواجه نصیرالی ز آن به " ماکله بن النفوس " تعبیر ی‏کند ، که یک نوع همشکلی مین روحها وجود دارد، و در واقع اینها مدعی هستند که در روح انسان یک بذری برای‏ عشق روحانی و معنوی هست که در واقع ، نفسی هم اگر اینجا ود دارد او فقط محرک انسان است، و معشوق حقیقی انسان یک حقیقت ~~green:__ماوراء بیعی__~~ است که روح انسان با او متحد می‏شود و به او می‏رسد و او ا کف می‏کند ، و د واقع مشوق حقیقی ر درون انسان است. (فعلا ما داریم فرضیه‏ها و نظریات را می‏گوییم.)
-تفاقا نظیر همین قیه را ا شاعر عر زمان خد م ((شهرار)) می‏خواندم . هریار دانشجی آخر پکی بوده همین ه ر خاه‏ای‏ نیون بوه ات . ( و بیزی ست . ) در آجا عاشق ختر صاحبخانه‏
می‏و و چگونه هم عاشق می‏شود . ن دختر به هر لیل او نمی‏هن و هم دیگر م همن مجنون دست از همه چیز ، کار و شغل و تحیل ر می‏دارد و می‏ا دن او . بعد ز ا د یکی ز ییلقات ، همان نم ا شوهرش‏ او ی‏رسن و او ملاق ی‏کنن . ن خانم می‏ید به سراغش . ا در عالم خودش بود . هریار به ا می‏گوی : نه ، اص من به تو کری نارم ، من دیگر حال ا خیل خودم خوش هم و به او هم خو گرفته‏ام ، از
شوهرت هم طلاق گیری من به تو کاری ندارم .
+ر همین مینه ا که اها می‏کند، می‏گویند ینک می‏ر به ن که خیا وب ا ا ود مبو عزیتر رامی‏ می‏در بری ا ک ود مب و زمینه اولی تحیک ر درون ان ت او د خود با یک حقیق دیگری ا همان وت مشوق که در ح او س و واق این شی‏ ( عشو اهری ) یت ، صت یک ی دیگر ا می‏گید و او هم خوش ات.
-ری هم در ای زمین دارد که بعد از اینکه ین خام به راغ ی‏ید ای عر ی‏گوید ، ین ال وش را می‏گوید ر ال که ی می‏ک که ن گونه ه او و کد و اتی ه خود ا ندار . +ین استان را حتی در کتابهای لسفی نیز نقل می‏کند که مجنون بعد از اینکه نمه عرها و غه در فراق لیا و ر ق ا گفته بود، وز در بیبان یل آد الای ش و او را صدا زد : مجنون رش ا بلند کرد گفت : کی هتی گت : منم لیلا ، آمدها راغت. ( به خیا اینه یگر ا منون لند ید و ای وبی ا که در فراش اینقدر نالیده چگونه‏ در آغش می‏گیرد. )
-حال این را اجمالا می‏گیم رای اینکه ما به گوشه‏ا از ادبیات عرانی‏ اسلامی وجه کنید که ین مسأله از آن مسائلی است که فوق لعاده قابل توجه‏ و قابل تحلیل است . ملا صدرا اشعاری نقل می‏کند که خیال می‏کنم ی اشعار از ((محی الدین عربی)) باشد یعی ه او می‏ید . نمی‏گوید شاعر این اشعار کیست‏ ، همینقدر می‏گوید کما اینکه " قائل " چنین گفته است ، ولی من حدس‏ می‏زنم از محی‏الدین باشد ، به او می‏خورد . او وقتی که می‏خواهد این مطلب‏ را بیان کند که پاره‏ای از عشقها جسمانی نیست و نفسانی است ، به این صورت بیان می‏کند (اسفار اربعه ، ج 7 ، ص . 179 ) ، می‏گوید : + گ : نه ، بر : لی نی نک عشقک : ~~green:''من عش و وشم و از خودت بیزارم.'' ~~
-~~green:و اعانقها و النس بعد مشوقه />::الیها و هل بد النا تدانی ::~~ +اتفاقا نظیر همین قضیه در شرح حال شاعر معروف معاصر ((شهریار)) مطرح است. شهریار دانشجوی سال آخر پزشکی بوده ، در همین تهران در خانه‏ای‏ پانسیون بوده است. ( او تبریزی است. ) در آنجا عاشق دختر صاحبخانه‏ می‏شود و چگونه هم عاشق می‏شود. آن دختر را به هر دلیل به او نمی‏دهند و او هم دیگر مثل همان جنون دست از همه چیز ، کار و شغل و تحصیل بر می‏دارد و می‏افتد دنبال او. بعد از سالها در یکی از ییلاقات ، همان خانم با شوهرش‏ به او می‏رسند و با او ملاقات می‏کنند. آن خانم می‏آید به سراغش. او در عالم خودش بوده. شهریار به او می‏گوید : نه ، اصلا من به و کاری ندارم، من دیگر حال با آن خیا خودم خوش هستم و ه او هم خو رفته‏ام، از شوهرت هم طلاق بگیری من به تو کاری ندارم.
-می‏گید دار ب او ( مشقه ) انه می‏کنم و از می‏ینم همین جو نفس و شتیاق ارد . مگ ماقه نیکر هم چیی وود اد ! +شعری هم در ای زمینه دارد ک بد از یکه ای ان به سراغش می‏آید این شعر ا می‏گوی، یعنی وف‏ ا وش ا می‏گوی ای که ین میکن که من چگونه ه عشق او و کرده‏ام و لتفای به خود و ندارم.
-می‏واد گوید اگر و م ییگر را ه ی هم یکن دیگ اا ی‏اد ، وقی که این ام ه غای یده است دیر اید ای بی . +ا ین ر مالا میگویم برای ینکه ا به گشهی ز ((ادبیت رفای‏|ایت عرانی اسم)) توه کنید که این مله ا ن مئلی است ه فوق لعاده ا توجه‏ و قاب حلیل ت.
-~~green: ا اها کی ول ارتی />::یداد ما القی من اهیجان ::~~ +س ای نری ، ظریه‏ای است که عشق را تقسیم می‏کند به عشق جسمانی و ق نفسانی ، یعنی به نوعی عشق قائل ت که هم از نظر مبدأ با عشق‏ جسمانی متفاوت است یعنی مبدأش جنسی یت، ریشه‏ای در روح و ((فطرت‏ انسان)) دارد و هم از نظر غایت با عشق جنسی متفاوت است چون عشق جنسی با اطاء شهوت خاتمه پیدا می‏کند، ولی این عشق در اینجاها پایان نمی‏پذیرد.
-ی‏گوید لبهایش را می‏سم برای اینکه ررم ایل شود ، می‏ینم اایش یدا یکن و هی یات ی‏ . حا ن تیه لی‏ای که می‏خاه یرد این ا ، میگید : +در مم این است که شر شق ر تایش می‏کن، یعنی یک امر قابتایش یداند، در صرتی که آنچه ز مقوله شهوت ست قال ستیش یست. م اان شوت خوردن ی یل غذا که یک می طبیعی ات دارد. آیا این میل ا ن هت که ک میل طبیعی است هی قابلیت تقیس یدا کرده‏؟
-~~green:ک ادی ی یشفی یله />::سوی ان یری الون یتحان ::~~ />امان ندارد که این ش رونی من فرو خوا مگ گاه ک و با یکدی رد . +ا ب حا ما دید‏ای حتی یک نفر در دنیا یاید یلش را به فلان غذا ستایش کند؟ عشق هم تا آنجا که به شهوت جنسی مربوط باشد، مثلهو وردن است و قابل تقدیس نیست، ولی به هر حل این حقیقت ، تقدیس شده است و قسمت بزری از ادبیات دنیا را تقدیس عشق تشکیل‏ می‏دهد. این نر روانکاوی فردی ی امعی فوق عاده ب وه است‏ که این پدیه چیت؟
!!
نی شق ر شوق
jpg"
width=250 align=left vspace=5 border=1>
-پس ین نریه نظریه‏ای است که شق را تقیم می‏کند به ش می عشق نفان ، یعی به وعی شق قل است ک هم نر بد ا قای متفاوت است ینی مبدش نس نیت ، ریشه‏ای ر وح و فت اسان ارد و هم ا ر غایت با عشق نی فاو ت چون عش جسی ا اط هوت تمه پیدا مین ی این عشق در ایجاا پیا نمی‏پید .
این هم یک نظریه .
+^ />__~~darkorange:یتر این است که شر افتار می‏کند به یکه یه معشوق ، مه یش فدا ک د ا مق ا فانی و نیست نان بده ، ینی‏ این رای و مت کوه ات ک ر مقابل معشوق ز خد یی ا و ر س ا، و ه تیر دیگ " ای عاشق در ا موق " . ~~__
^
 +چیزی است نظیر آنچه که در باب اخلاق گفتیم که در اخلاق چیزی است که با منطق منفعت جور در نمی‏آید ولی فضیلت است، مثل ایثار و از خود گذشتن.
-ما ا نمی‏خوی در مم ن هی فلی و اسداهایی که فلا کد‏اند رای ابات ای ونه شق که عش افوی ه‏ ناید مشود یی مای را که بحهای اد است رض می‏کنیمو ن ین است : +__~~brown:ایر با خ موری جور در نمی‏آید، فداکاری با خوحوری جر در نمی‏آید لی مذلک‏ می‏بینید نسان نبه یر اخلی ، جود را ، احس را ، ایثار را ، داکاری را تقدیس می‏کند ، اینها را فضیلت می‏دان، عظت ری‏ یداند. ر اینجا هم مأله عشق با مسأله شهوت متفات است، ون اگر شهوت اشد ، یعنی شیئی را برای خد خواستن. فر ین هوت غیر شهت در همین جاست . آجا که کسی عاشق دیگری است مسأله مسأله شهوت است‏ هدف حب ز صا و به‏من شد است ولی در " عشق " اصلا مسأله وصال و تصاحب مطرح نیت ، مسأله فنای اشق در عشوق مطرح است یعنی‏ باز ا منطق ود محوری سازگار نیست. ~~__
-قدر مسلم این است که شر را ستایش می‏کد ، یعی یک ا قابل‏ ستی ی‏داند در ی ک نچه مقوله شهوت است ال سایش یست. ملا سا ود یا می ا ک یک یل یی ت دارد . ی />این میل ن جه که یک میل بیعی ا هیچ قابلیت یس یدا کده +این است که ین مه در این شک ، فوق العاد‏ای قاب حث و قابل‏ تلیل ست ک این چست در ؟ ین چه لتی است ا کجا سچشمه‏ ی‏گیرد که فقط در مقبل او می‏اد سی مض شد از م ز خود او از اانی چیی قی نماند . این زمینه مولوی هی خیلی وبی دا که در ادبیات رنی وق الاده ست:
- ب حا شما دیدهاید حتی یک نفر در دنیا بیاید میلش را به فلان غذا ستایش کد ؟ عشق هم تا آنجا ک ب شهوت جنسی مربوط اشد ، ثل‏ شهوت خوردن است و قابل تقدیس یست ، ولی به هر حال این حقیقت ، تقدیس شده است و قسمت بزرگی از ادبیات دنیا را تدیس عش تشکیل‏ می‏دد . این از نظر روانکاوی فردی یا اجتماعی فوق لعاده قابل توجه است‏ که این پدیده چیست ؟ +~~green: هار است من هور ش />::ون قمر رش شد از نور عق ::~~
- +مسأله پرستش این است، یعنی عشق ، انسان را می‏رساند به مرحله‏ای که‏ می‏خواهد از معشوق ، خدایی بسازد و از خود ، بنده‏ای ، او را هستی مطلق‏ بداند و خود را در مقابل او نیست و نیستی حساب کند . این از چه مقوله‏ای‏ است؟ واقعیت این حالت چیست؟
 +گفتیم که یک نظریه این است که می‏گوید عشق به طور مطلق ریشه و غایت‏ جنسی دارد ، روی همان خط غریزه جنسی حرکت می‏کند و ادامه می‏یابد و تا آخر هم جنسی است.
 +نظریه دیگر همان نظریه‏ای است که عرض کردیم حکمای ما این نظریه را تأیید می‏کنند که به دو نوع عشق قائل هستند:
 +عشقهای جنسی و جسمانی ، و عشقهای روحانی ، و می‏گویند زمینه عشق روحانی در همه افراد بشر وجود دارد.
 +نظر ما در طرح مسأله عشق بیشتر به آن تمایلی است که عاشق به فنای در معشوق پیدا می‏کند که ما آن را " پرستش " می‏نامیم. این هم چیزی است‏ که با حسابهای مادی جور در نمی‏آید.
 +!نظریه سوم
 +نظریه سومی وجود دارد که خواسته جمع کند میان دو نظریه ، آن نظریه‏ دیده است که در " عشق " احیانا کیفیاتی پیدا می‏شود که با جنبه‏های جنسی‏ سازگار نیست یعنی وابسته به غلیان ترشحات جنسی نیست که دائر مدار آن‏ باشد، چون امر جنسی مثل همان گرسنگی است ، گرسنگی یک حالت طبیعی است ، وقتی که بدن احتیاج به غذا پیدا کند و یک سلسله ترشحات بشود گرسنگی‏ هست و اگر چنین نباشد نیست ، در احتیاج جنسی هم همین طور است ، وقتی‏ که این احتیاج مادی باشد ، در هر حدی که ترشحات باشد هست و اگر نه‏ نیست ، ولی " عشق " تابع این خصوصیات نیست ، از این رو اینطور گفتند که عشق از نظر مبدأ ، جنسی است ولی از نظر منتها و کیفیت ، غیر جنسی‏ است ، یعنی به طور جنسی شروع می‏شود، اولش شهوت است ولی بعد تغییر کیفیت و تغییر حالت می‏دهد و در نهایت امر تبدیل به یک حالت روحانی‏ می‏شود.
 +((ویل دورانت)) این مورخ معروف فلسفه در کتاب لذات فلسفه بحثی درباره‏ عشق کرده است . او همین نظریه را انتخاب می‏کند و نظریه فروید را طرح و رد می‏کند . او می‏گوید:
 +__ ~~green:حقیقت این است که عشق بعدها تغییر مسیر و تغییر جهت و حتی تغییر خصوصیت و تغییر کیفیت می‏دهد ، یعنی دیگر از حالت جنسی بطور کلی خارج می‏شود. ~~__
 +او اساس نظریه فروید را صحیح نمی‏داند.
 +!سخن ویلیام جیمز
 +__((ویلیام جیمز)) در کتاب دین و روان می‏گوید:__ به دلیل یک سلسله تمایلات‏ که در ما هست که ما را به طبیعت وابسته کرده است، یک سلسله تمایلات‏ دیگری هم در ما وجود دارد که با حسابهای مادی و با حسابهای طبیعت جور در نمی‏آید و همین تمایلات است که ما را به ماوراء طبیعت مربوط می‏کند، که‏ توجیه و تفسیرش همان است که حکمای اسلامی کرده‏اند و معتقدند که این‏ حالت فنایی که عاشق پیدا می‏کند در واقع مرحله تکامل اوست، این فنا و نیستی نیست، اگر معشوق واقعی‏اش همین شی‏ء مادی و جسمانی می‏بود، فنا و غیر قابل توجیه بود که چطور یک شیی‏ء به سوی فنای خودش تمایل پیدا می‏کند؟
 +ولی در واقع معشوق حقیقی او یک واقعیت دیگر است و این ( معشوق ظاهری‏ ) نمونه‏ای و مظهری از اوست و این در واقع با کاملتر از خودش و با یک‏ مقام کاملتر متحد می‏شود و به این وسیله این نفس به حد کمال خودش می‏رسد .
 +!سخن راسل
 +~~green:غربیها اینگونه عشقها ( عشق روحانی ) را عشقهای شرقی می‏نامند و حتی تقدیس هم می‏کنند. ((برتراند راسل)) در کتاب زناشویی و اخلاق می‏گوید:
 +" ما امروزیها حتی در عالم تصور نمی‏توانیم روحیه آن شاعرانی را که در اشعارشان از فنای خود سخن می‏راندند بی آنکه کوچکترین التفاتی از محبوب‏ بخواهند درک بکنیم . " ~~
 +می‏خواهد بگوید که ما معمولا در عشقهایی که خودمان سراغ داریم عشق را وسیله‏ای و مقدمه‏ای برای وصال می‏دانیم. ( در این زمینه جمله‏های زیادی‏ دارد. ) می‏گوید در عشقهای شرقی اساسا عشق وسیله نیست و خودش فی حد ذاته هدف است، و بعد خیلی هم تقدیس می‏کند، می‏گوید این عشقهاست که‏ به روح انسان عظمت و شکوه و شخصیت می‏دهد.
-منبع : کتاب فطرت
نو
سنده : شهید مرتضی مطهری />صفحه :89
+*__منبع :__ کتاب فطرت شهید مرتضی مطهری ، ص 89

تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 شنبه 17 دی 1384 [15:02 ]   5   حسین خادم      جاری 
 شنبه 17 دی 1384 [14:51 ]   4   حسین خادم      v  c  d  s 
 پنج شنبه 03 شهریور 1384 [14:48 ]   3   یاسر ناظم نیا      v  c  d  s 
 پنج شنبه 03 شهریور 1384 [14:32 ]   2   یاسر ناظم نیا      v  c  d  s 
 پنج شنبه 03 شهریور 1384 [14:05 ]   1   یاسر ناظم نیا      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..