تاریخچه ی:
حس عشق و پرستش
مقوله پنجم مقولهای است که ما نام آن را مقوله پرستش یا مقوله عشق و پرستش میگذاریم. برمیگردیم به حرف اول خودمان که در جهان هیچ موجودی به اندازه انسان نیازمند به تفسیر و توضیح نیست، چون در انسان چیزهایی دیده می شود که در غیر انسان دیده نمیشود، و پیچیدگیهایی مشاهده می شود که توضیح و تفسیرش آسان نیست بلکه فوقالعاده مشکل است، و به همین جهت است که انسان را عالم صغیر نامیدهاند یعنی به تنهایی خودش یک جهان است. در انسان خیلی چیزهاست که نیازمند به تفسیر است و این ساده انگاریها در موضوع انسان خیلی اشتباه است. این ساده انگاریها را همه کردهاند. حال موضوعی که شاید بیشتر هم نیاز باشد که ما شرح بدهیم مسأله عشق و پرستش و در واقع مسأله عشق است. خود همین عشق در انسان یک پدیده معضل عجیبی است که خیلی نیاز به تفسیر دارد. در باب عشق بعضی اصلاً عشق را جز از مقوله شهوت ندانسته و گفتهاند عشق همان هیجان غریزه جنسی است.
نظریه دیگری هست که معتقد است که عشقها از غریزه جنسی شروع میشود ولی بعد لطیف میشود، جنبه جنسی خودش را از دست میدهد و حالت روحانی به خود میگیرد. و یک نظریه دیگر هست که از اساس قائل به دو نوع عشق است:
عشقهای جسمانی که مبدأ جسمانی و غایت جسمانی دارد. و عشقهای روحانی که از ابتداء مبداء روحانی دارد و غایتش هم روحانی است.
مسأله عشق خصوصاً در آنجا که با پرستش توأم میشود- و بلکه هر عشقی که به مرحله عشق واقعی برسد (یعنی حساب شهوات را باید جدا کرد) به مرحله پرستش میرسد، یعنی این دو در واقع از یکدیگر تفکیک پذیر نیستند- به هر حال مسأله عشق و پرستش در انسان مسألهای است که فوق العاده نیازمند به تحلیل و تفسیر و توضیح و توجیه است.