تاریخچه ی:
امام کاظم علیه السلام و هدایت عبدالله بن حسن
محمد رافعی گوید: پسر عمویی داشتم به اسم عبدالله بن حسن که بسیار زاهد و عابد بود و موقعیّت خوبی هم داشت و بهمین جهت گاهی خلیفه با او ملاقات می کرد و او نیز وی را موعظه می نمود و امر به معروف میکرد و خلیفه نیز سخن او را تحمّل می کرد.
روزی موسی بن جعفر علیه السلام وارد مسجد شد و با عبدالله ملاقات کرد و به او فرمود: یا ابا علی چقدر کارهای تو پسندیده و محبوب من است ولی حیف که اهل معرفت نیستی.
او گفت: فدایت شوم، منظورت چیست؟
حضرت فرمود: دنبال کن و بپرس و در دین خدا تفقّه نما و در طلب احادیث بکوش. گفت: از چه کسی؟
حضرت فرمود: از ((انس بن مالک|انس بن مالک )) (رئیس ((فرقه مالکیه ))) و از فقهاء ((مدینه، مدینة النبی، یثرب|مدینه)) جستجوی معرفت و طریق حق نما و سپس هر چه بدست آوردی بر من عرضه کن.
عبدالله مدتی به تفحص و گفتگو پرداخت و سپس در ملاقاتی با حضرت، اطلاعاتش را عرضه نمود که حضرت همه را با دلیل کافی ابطال فرمود سپس تأکید نمودند: برو دنبال معرفت.
حسن بن عبدالله مردی متعبّد بود و در امر دین خود پشتکار بود وقتی همه درها را زد و نومید شد، مترصّد ملاقات با حضرت گردید، روزی که حضرت به سمت مزرعه خود می رفتند، با حضرت همراه گردید و گفت: فدایت شوم، من در نزد خداوند بر شما اقامه حجّت میکنم اگر دست مرا نگیرید و راهنمایی نکنید، لطف نموده مرا بر« معرفت حق» راهنمایی نمائید.
حضرت جریان وصایت بحق حضرت ((امیرالمؤمنین|امیرالمؤمنین ))علیه السلام و بطلان خلافت غاصبانه ((ابوبکر|ابی بکر )) و ((عمر بن خطاب|عمر )) را بیان فرمودند، واضح و مستدل؛
او هم پذیرفت و پرسید: پس از امیرالمؤمنین استمرار جریان وصایت چگونه بود؟
حضرت فرمود: امامان هدی به ترتیب پس از حضرت امیر ((حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام|امام حسن مجتبی ))علیه السلام و سپس ((حضرت امام حسین علیه السلام|امام حسین ))علیه السلام و آنگاه ((حضرت امام سجاد علیه السلام|امام سجاد ))علیه السلام و پس از وی ((حضرت امام محمد باقر علیه السلام|امام محمدباقر ))علیه السلام و سپس پدرم ((حضرت امام جعفر صادق علیه السلام|امام جعفر صادق ))علیه السلام بودند.
حسن بن عبدالله که مردی پیگیر بود گفت: فدایت شوم چه کسی امروز امام است؟ حضرت فرمود: اگر بگویم می پذیری؟
گفت: آری
حضرت فرمود: من
او گفت: فدایت شوم. آیا آیتی و نشانه ای ارائه نمی کنید که بدان استناد کنم؟
امام فرمودند: برو پیش آن درخت و بگو: « موسی بن جعفر می گوید: بیا!»
حسن بن عبدالله می گوید: وقتی پیام حضرت را رساندم، به خدا سوگند آن درخت زمین را شکافت و به محضر امام رسید، سپس حضرت اشاره نمودند و درخت به جای خود برگشت. حسن از آن روز در زمره یاران حضرت درآمد و تحت تربیت امام قرار گرفت و قبلا خواب های خوشی می دید که دیگر قطع شد.
شبی حضرت امام صادق علیه السلام را در خواب دید و از قطع خوابهای شیرین گله کرد، حضرت فرمود: نگران نباش. « کان المؤمن اذا رسخ فی الایمان رفع عنه الرویا» (چون ایمان مؤمن استوار شود خوابهایش قطع گردد.)
منابع:
بحار الانوار، ج 48، ص 52 از بصائر الدرجات.