تاریخچه ی:
امام کاظم علیه السلام و هدایت عبدالله بن حسن
تفاوت با نگارش: 2
| «عبدالله بن حسن» بسیار زاهد و عابد بود و در میان مردم جایگاه خوبی داشت. به همین جهت، خلیفه گاهی با او ملاقات می کرد. او نیز خلیفه را موعظه و امر به معروف میکرد، خلیفه نیز سخن او را تحمّل مینمود. | | «عبدالله بن حسن» بسیار زاهد و عابد بود و در میان مردم جایگاه خوبی داشت. به همین جهت، خلیفه گاهی با او ملاقات می کرد. او نیز خلیفه را موعظه و امر به معروف میکرد، خلیفه نیز سخن او را تحمّل مینمود. |
- | روزی امام موسی بن جعفر علیه السلام وارد مسجد شد و به عبدالله فرمود:« کارهای تو پسندیده و محبوب من است، ولی حیف که اهل معرفت نیستی.» |
+ | روزی ((حضرت امام موسی کاظم علیه السلام|امام موسی بن جعفر علیه السلام)) وارد مسجد شد و به عبدالله فرمود:« کارهای تو پسندیده و محبوب من است، ولی حیف که اهل معرفت نیستی.» |
| او گفت:«فدایت شوم، منظورت چیست؟» | | او گفت:«فدایت شوم، منظورت چیست؟» |
| امام فرمود:« برو بپرس و در دین خدا اندیشه و تامل کن و در طلب احادیث بکوش.» | | امام فرمود:« برو بپرس و در دین خدا اندیشه و تامل کن و در طلب احادیث بکوش.» |
| گفت:«از چه کسی؟» | | گفت:«از چه کسی؟» |
- | فرمود:«از ((انس بن مالک|انس بن مالک )) (رئیس ((فرقه مالکیه ))) و از فقهای ((مدینه، مدینة النبی، یثرب|مدینه)) جستجوی معرفت و راه حق کن و سپس هر چه بدست آوردی بر من عرضه نما.» عبدالله مدتی به جستجو و گفتگو پرداخت و سپس در ملاقاتی با امام، اطلاعاتش را دربارهی خلافت عرضه نمود. امام همه را با دلیل کافی ابطال فرمود. سپس تأکید نمود:«برو دنبال معرفت.» |
+ | فرمود:«از ((انس بن مالک|انس بن مالک)) (رئیس ((فرقه مالکیه)) ) و از فقهای ((مدینه، مدینة النبی، یثرب|مدینه)) جستجوی معرفت و راه حق کن و سپس هر چه به دست آوردی بر من عرضه کن.» عبدالله مدتی به جستجو و گفتگو پرداخت و سپس در ملاقاتی با امام، اطلاعاتش را دربارهی خلافت عرضه نمود. امام همه را با دلیل کافی ابطال فرمود. سپس تأکید کرد: «برو دنبال معرفت.» |
| حسن بن عبدالله که در امر دین خود پشتکار داشت، وقتی همهی درها را زد و نومید شد، تصمیم گرفت با خود امام ملاقات کند. روزی که امام به سمت مزرعه خود می رفت، با او همراه گردید و گفت:« فدایت شوم، دست مرا بگیرید و راهنماییام کنید. خودتان مرا بر «معرفت حق» راهنمایی نمایید.» | | حسن بن عبدالله که در امر دین خود پشتکار داشت، وقتی همهی درها را زد و نومید شد، تصمیم گرفت با خود امام ملاقات کند. روزی که امام به سمت مزرعه خود می رفت، با او همراه گردید و گفت:« فدایت شوم، دست مرا بگیرید و راهنماییام کنید. خودتان مرا بر «معرفت حق» راهنمایی نمایید.» |
- | امام جریان وصایت بحق ((امیرالمؤمنین| حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام )) را واضح و مستدل ثابت فرمود. او هم پذیرفت و پرسید:«پس از امیرالمؤمنین، امامت چگونه ادامه یافت؟» امام فرمود:«امامان هدی به ترتیب پس از حضرت امیر، ((حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام|امام حسن مجتبی )) و سپس ((حضرت امام حسین علیه السلام|امام حسین )) و ((حضرت امام سجاد علیه السلام|امام سجاد )) و ((حضرت امام محمد باقر علیه السلام|امام محمدباقر )) و سپس پدرم ((حضرت امام جعفر صادق علیه السلام|امام جعفر صادق )) بودند.» |
+ | امام جریان وصایت بحق ((امیرالمؤمنین|حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام)) را، واضح و مستدل، ثابت فرمود. او هم پذیرفت و پرسید:«پس از امیرالمؤمنین، امامت چگونه ادامه یافت؟» امام فرمود:«امامان هدی به ترتیب پس از حضرت امیر، ((حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام|امام حسن مجتبی)) و سپس ((حضرت امام حسین علیه السلام|امام حسین)) و ((حضرت امام سجاد علیه السلام|امام سجاد)) و ((حضرت امام محمد باقر علیه السلام|امام محمد باقر)) و سپس پدرم ((حضرت امام جعفر صادق علیه السلام|امام جعفر صادق)) بودند.» |
| حسن بن عبدالله گفت:«فدایت شوم، امروز چه کسی امام است؟» | | حسن بن عبدالله گفت:«فدایت شوم، امروز چه کسی امام است؟» |
| امام فرمود:«اگر بگویم می پذیری؟» | | امام فرمود:«اگر بگویم می پذیری؟» |
| گفت:« آری.» | | گفت:« آری.» |
| فرمود:«من.» | | فرمود:«من.» |
| او گفت:«آیا نشانه ای ارائه نمی کنید که به آن استناد کنم؟» | | او گفت:«آیا نشانه ای ارائه نمی کنید که به آن استناد کنم؟» |
| امام فرمود:« برو کنار آن درخت و بگو موسی بن جعفر می گوید بیا!» | | امام فرمود:« برو کنار آن درخت و بگو موسی بن جعفر می گوید بیا!» |
| حسن بن عبدالله می گوید:«وقتی پیام امام را به درخت رساندم، به خدا سوگند آن درخت زمین را شکافت و به محضر امام رسید. سپس امام اشاره نمود و درخت به جای خود برگشت.» | | حسن بن عبدالله می گوید:«وقتی پیام امام را به درخت رساندم، به خدا سوگند آن درخت زمین را شکافت و به محضر امام رسید. سپس امام اشاره نمود و درخت به جای خود برگشت.» |
| از آن روز حسن در زمره ی یاران امام هفتم درآمد و تحت تربیت امام قرار گرفت. | | از آن روز حسن در زمره ی یاران امام هفتم درآمد و تحت تربیت امام قرار گرفت. |
| او که تا پیش از پذیرفتن امامت امام کاظم، خوابهای خوشی میدید، دیگر خواب نمیدید. | | او که تا پیش از پذیرفتن امامت امام کاظم، خوابهای خوشی میدید، دیگر خواب نمیدید. |
| شبی حضرت امام صادق علیه السلام را در خواب دید و از قطع خوابهای شیرین گله کرد. امام به او فرمود:«نگران نباش. هنگامی که مؤمن در ایمانش استوار و ثابت قدم شود، خوابهایش قطع گردد.» | | شبی حضرت امام صادق علیه السلام را در خواب دید و از قطع خوابهای شیرین گله کرد. امام به او فرمود:«نگران نباش. هنگامی که مؤمن در ایمانش استوار و ثابت قدم شود، خوابهایش قطع گردد.» |
| منابع: | | منابع: |
- | بحار الانوار، ج 48، ص 52 از بصائر الدرجات. |
+ | بحار الانوار، ج 48، ص 52 از بصائر الدرجات. |