تاریخچه ی:
امام کاظم علیه السلام و هدایت عبدالله بن حسن
تفاوت با نگارش: 1
- | <BR> <BR>ممد رای گوید: سر مویی داتم به سم عبدالله ب س سیار اه و ابد بود و موقیت خوبی هم داشت و بهمین جهت اهی لیفه با او ملاات می کرد و او نی وی را موه می نمود و ار ب معرو میرد و خیفه ی س او را تحم می کرد. |
+ | «عبدالله بن حسن» بسیار زاهد و عابد بود و در میان مردم جایگاه خوبی داشت. به همین جهت، خلیفه گاهی با او ملاقات می کرد. او نیز خلیفه را موعظه و امر به معروف میکرد، خلیفه نیز سخن او را تحمّل مینمود. <br />روزی ((حضرت امام موسی کاظم علیه السلام|امام موسی بن جعفر علیه السلام)) وارد مسجد شد و به عبدالله فرمود:« کارهای تو پسندیده و محبوب من است، ولی حیف که اهل معرفت نیستی.» او گفت:«فدایت شوم، منظورت چیست؟» <br />امم فرمود:« برو بپرس و در دین خدا ایشه و تامل ن و ر طلب احادیث بکوش.» گفت:«از چه کسی؟» فرمود:«از ((انس ب مالک|انس بن مالک)) (رئیس ((فقه مالکیه)) ) و از فقهای ((مدنه مدینة النی، یثرب|مدینه)) جستجوی معرفت و راه حق کن و سپس هر چه به ست آوردی بر من عرضه کن.» عبدالله مدتی ب ستج و تگو پداخت و سپس در ملاقاتی با امام، اطلاعاتش را ربارهی لافت عرضه نمود. مام همه را با دلیل کافی ابطال فرمود. سپس تأکید کرد: «برو دنبال معرفت.» حسن بن عبدالله که در امر دین خود پشتکار داشت، وقی مهی درها را زد و نومید شد، تصمیم گرفت با خود امام ملاقات کند. روزی که امام به سمت مزرعه خود می رفت، با او همراه گردید و گفت:« فدایت شوم، دست مرا بگیرید و راهنماییام کنید. خودتان مرا بر «معرفت حق» راهنمایی نمایید.» امام جریان وصایت بحق ((امیرالمؤمنین|حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام)) را، واضح و مستدل، ثابت فرمو. او هم پذیرفت و پسید:«پس از امیرالمؤمنین، امامت چگونه ادامه یافت؟» امام فرمود:«امامان هدی به ترتیب پس از حضرت امیر، ((حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام|امام حسن مجتبی)) و سپس ((حضرت امام حسین علیه اسلام|امام حسین)) و ((حضرت امام سجاد علیه السلام|امام سجاد)) و ((حضرت امام محمد باقر علیه السلام|امام محمد باقر)) و سپس پدرم ((حضرت امام جعفر صادق علیه السلام|امام جعفر صادق)) بودند.» حسن بن عبدالله گفت:«فدای شوم، امروز چه کسی امام است؟» امام فرمود:«اگر بگویم می پذیری؟» گفت:« آری.» فرمو:«من.» و گفت:«آیا نشانه ای ارائه نمی کنید که به آن استناد کنم؟» امام فرمود:« برو کنار آ درخت و بگ موسی بن جعفر می گوید بیا!» حس بن عبدالله می وید:«وقتی پیام امام را به درخت رساندم، به خدا سوگند آن درخت زین را شکافت و به حضر امام رسی. سپ اام اشاره نمود و درخت به جای خود برگشت.» از آن روز حسن در زمر ی یارا امام هفتم درآمد و تحت تربیت امام قرر رفت. |
- | روزی موسی بن جعفر علیه السلام وارد مسجد شد و با عبدالله ملاقات کرد و به و فرمود: یا ابا عی چقر کاهای تو پندیده و محبوب من است ولی حیف که اهل معرفت نیستی.
او گفت: فدایت شوم، منظورت چیست؟
حضرت فرمود: دنبال کن و بپرس و در دین خدا تفقّه نما و در طلب احادیث بکوش. گفت: از چه کسی؟
حضرت فرمود: از ((انس بن مالک|انس بن مالک )) (رئیس ((فرقه مالکیه ))) و ز فقهاء ((مدینه، مینة النبی، یثرب|مدینه)) جستجوی معرفت و طریق حق نما و سپس هر چه بدست آورد بر من عرضه کن.
عبدالله مدتی به تفحص و گفتگو پرداخت و سپس در ملاقاتی با حضرت، اطلاعاتش را عرضه نمود که حضرت همه را با دلیل کافی ابطال فرمود سپس تأکید نمودند: برو دنبال معرفت.
حسن بن عبدالله مرد متعبّد بود و در امر دین خود پتکار بود وقت همه درها را زد و نومید شد، مترصّد ملاقات با حضرت گردید، روزی که حضرت به سمت مزرعه خود می رفتند، با حضرت همراه گردید و گفت: فدایت شوم، من در نزد خداوند بر شما اقامه حجّت میکنم اگر دست مرا نگیرد و راهنمایی نکنید، لطف نموده مرا بر« معرفت حق» راهنمایی نمائید. > >رت جریان وصایت بحق حضرت ((امیرالممنین|امیامؤمنین ))علیه السلام و بطلان خلافت غاصبانه ((ابوبکر|ابی کر )) و ((عمر بن خطاب|عر )) را بیان فرمودند واضح و مستدل؛ /> او هم پذیرفت و پرسید: پس از ایلمؤمنین ستمرار جریان وصایت چگونه بود؟
حضرت فرمود: امامان هد به ترتیب پس از حضرت امیر ((ضرت امام حسن مجتبی علیه السلام|امام حسن مجتبی ))علیه السلام و سپس ((حضرت امام حسین علیه السلام|امام حسین ))علیه السلام و آنگاه ((حضرت امام سجاد علیه السلام|امام سجاد ))علیه السلام و پس از وی ((حضرت امام محمد باقر علیه السلام|امام محمدباقر ))علیه السلام و سپس پدرم ((حضرت امام جعفر صادق علیه السلام|امام جعفر صادق ))علیه السلام بودن.
ن بن عبدالله که مردی پیگیر بود گفت: فدایت شوم چه کسی امروز امام است؟ حضرت فرمود: اگر بگویم می پذیری؟
گفت: آری
حضرت فرمود: من
او فت: فایت شوم. آیا آیتی و نشانه ای ارائه نمی کنید که بدان استناد کنم
امام فرمودند: برو پیش آن درخت و بگو: « موسی بن جعفر می گوید: بیا!»
حسن بن عبدالله می گوید: وقتی پیام حضرت را رساندم، به خدا سوگند آن درخت زمین را شکافت و به محضر امام رسید، سپس حضرت اشاره نمودند و درخت به جای خود برگشت. حسن از آن روز ر زمره یاران حضرت درآمد و تحت تربیت امام قار رفت و قبلا خواب های خوشی می دید که دیگر قطع شد.
شبی حضرت اام صادق له السلام را در خواب دد و از قطع خوابهای شیرین گله کرد، حضرت فرمود: نگران نباش. « کان المؤمن اذا رسخ فی الایمان رفع عنه الرویا» (چون ایمان مؤمن استوار شود خوابهایش قطع گردد.) |
+ | او که ا ی ا پیرفتن امامت امام کام، وابهای خوشی میدید، دیگر خواب نمیدید. ی حضرت امام ا علیه السلام را ر خاب دد و از وابهای یرین گله کرد. امام به او فرمود:«نن نباش. هنگامی که ممن در ایمانش استوار و ابت قدم شد، خوابهایش قطع گردد.» |
| منابع: | | منابع: |
- | بحار الانوار، ج 48، ص 52 از بصائر الدرجات. |
+ | بحار الانوار، ج 48، ص 52 از بصائر الدرجات. |