تاریخچه ی:
اشعار امام حسن علیه السلام
تفاوت با نگارش: 2
- | اشعاری از امام حسن علیه السلام روایت شه است که از آن جمله است : 1) __ذری کــدرالیم فئـها *** تولـی ی السـور الذواهب __ __وکی یرالدهر من کان بنی *** وین اللیلی مکات الجار __ |
+ | از امام حسن علیه السلام اشاری در تای ت ی اس ک ه بی ا ها ااره میود: |
- | رنجهای رار ا رها ک و بدان ااحت باش زیا ایام ی گذرد ( ایا تعب م سپری میو) چونه رزگار کسی را ک میان او و اریکیهای شبگون جرب ای محکم واط د ر گول میزند؟ |
+ | __ذری کـدر لایا ان صاـها *** تلـی ایام ر اب __ __ کیف ی اهر ن کا بینه *** و ین یالی محکما ر __ |
- | 2) __ل لمقیـم بغیرداراامه *** ا ـری ود الاـبـا__ __ا الذین یتهم وتهم *** صاروا یای لقبور __ |
+ | به رج ای روار اعتا مک، زیرا یا ش یز میگذر. (پس ایا سختی م سری میشود.) کی که دارای بای حکی است، ختگیهای روزگا، چگنه فری یورد؟ |
- | ترابا بگ بدا کس ک ر غیر ایاه اقامت رح خویش افکنده است مان کوچی ر رسید س دوا را بدگوی زیرا آنان که ا ایشان نشیی و ملق داشتی همگان در ایا خاک ش. |
+ | __ مقیـم غیرداراقامه *** ان ریل فو ااحبـا__ />__ان ین یتم وتـهم *** صار یا ی الق __ |
- | 3) __یااه لات دنیا اباها *** ان امـ ب ال مـ__ |
+ | به آن کس که در غیر جایگاه خد، رحل ویش را افکنده است و زما کویدن فرا رسید. س دوستان را بدرد گوی، زیرا ان که تو با ایشان می بوی یز مگی ر قبرهایا رمیداد. |
- | ای و کردگا ب لذتهای فنی دنیا! اقا در زیر سای ای اایدار نابدی ات. |
+ | __یا لذا دنیا لابقاءه *** ا امقـا بـل اـل حمـق__ |
- | 4) __لکسره من خسیس الخبز تشبعنی *** وشربه من قراح الماء یکفینی __ |
+ | ای خو کردگان به لذت های زودگذر دنیا! اقامت در زیر سایهای گذران نابخردی است.
__لکسره من خسیس الخبز تشبعنی *** وشربه من قراح الماء یکفینی __ |
| __من رقیق الثوب تسترنی *** حیاوان مت یکـفینـی لتکفینی __ | | __من رقیق الثوب تسترنی *** حیاوان مت یکـفینـی لتکفینی __ |
- | پاره نانی بی ارزش سیرم می کند و جرعه آبی سیرابم می سازد. و لباسی نک و پوسیده و کهنه تا وقتی زنده ام بدنم را می پوشاند و همان پس از وم برای کفنم کفایت می نماید. |
+ | پاره نانی بی ارزش سیرم می کند و جرعه آبی اندک سیرابم می سازد. لباسی منس و کهنه تا وقتی زنده ام بدنم را می پوشاند، و پس از گم همان برای کفنم کفایت میکند. |
- | 5) __نحن انـاس نوالنـا خضل *** یرتع فیه الرجاء والامـل تجودقبل __ |
+ | __نحن انـاس نوالنـا خضل *** یرتع فیه الرجاء والامـل تجودقبل __ |
| __السوال انفسنا *** خوفاعلی ماء وجه من یسل __ | | __السوال انفسنا *** خوفاعلی ماء وجه من یسل __ |
| __لوعلم الجر فضل نائلنا *** لغاض من بعد فیـضه خجـل __ | | __لوعلم الجر فضل نائلنا *** لغاض من بعد فیـضه خجـل __ |
- | ما مردمی هستیم که بخششمان همچون سبزه زاری تازه است که امید و آرزو در آن میچرند پیش از تقاضا ناخودآگاه نفس ما می بخشد تا مبادا آبروی سائل ریخته شود. اگر دریا فونی بخشش ما را می دانست دون تردد پس از بالا آمدن با خجالت فروکش میکرد. |
+ | ما مردمی هستیم که بخششمان همچون سبزهزاری تازه است که امید و آرزو در آن مچرد. پیش از اینکه کسی تقاضا کند، نفوس ما ناخودآگاه میبخشند تا مبادا آبروی سائل ریخته شود. اگر دریا فاوانی بخشش ما را میدانست، پس از بالا آمدن بیتردید، با خجالت فروکش مکرد. |
| 6) __انی السخاء علی العباد فریضه *** للـه یقـرء فــی کتـاب محـکم __ | | 6) __انی السخاء علی العباد فریضه *** للـه یقـرء فــی کتـاب محـکم __ |
| __وعـدالعـبادالاسـخـیاء جنـانه *** واعـد للبـخـلاء نـار جـهـنـم __ | | __وعـدالعـبادالاسـخـیاء جنـانه *** واعـد للبـخـلاء نـار جـهـنـم __ |
| __من کـان لاتـندی یـداه نبـائل *** للـراغـبین فلـیس ذاک بمسـلم __ | | __من کـان لاتـندی یـداه نبـائل *** للـراغـبین فلـیس ذاک بمسـلم __ |
- | بخشش از طرف خدا بر بندگان واجبی است که در کتابی محکم (قرآن) ا میشود خدای متعال بندگان بخشنده اش را نوید بهشت داده است و برای بخیلان آتش جهنم را آماده ساخته است هر آنکس که دستش به بخشش بر سائلان گشوده نمی گردد راستی که مسلمان نیست. |
+ | بخشش از طرف خدا بر بندگان واجبی است که در کتابی محکم (قرآن) اه مشود. خدای متعال بندگان بخشنده اش را نوید بهشت داده و برای بخیلان، آتش جهنم را آماده ساخته است. هر کس که دستش به بخشش بر سائلان گشوده نمیگردد، بهراستی مسلمان نیست. |
- | 7) عربی ب نزد ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا )) در حایکه ت از دست آحضرت خشگمین بود تا از آضرت سوالاتی کند رت فرمود اگر میخواهی یکی از اعضایم جوابت را می دهد. گفت مگر عضو بدن پاسخ می دهد؟ فرمود: آری
آنگاه به حسن بن علی علیه اسلام که کودکی خردسال بود فرمود بلن و و پاسخش را بده حسن علیه السلام که برخاست در نظر عرب کوچک و ناتوان جلوه کرد لذا گفت: خودش هیچ نمی گوید و به مدان نمیآ و عربی را با می دارد تا با من سخن بگوید. پیامبر فرمود: بزودی او ا به آچه و می ل امن ییی حسن علیه السلام بلافاصله فرمود: ای عرب صبر کن و سپس سرود: |
+ | -- />عربی با عصبایت نزد ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا )) ت از یار سوالاتی کند. />پیمر فرمود:«اگر می خواهی یکی از اعضایم جوابت را می دهد.» گفت:«مگر عضو بدن پاسخ می دهد؟» پیامبر فرمود:«آری.» آنگاه به حسن بن علی علیه اسلام که کودکی خردسال بود فرمود:«بیز و پاسخش را بده.» />عرب گفت:«خودش هیچ نمیگوید و از بچهای میواد با من سخن بگوید.» پیامبر فرمود:«بهزودی میبینی که او انا به وا ت.» />حسن علیه السلام فرمود:«ای مرد عرب، اندکی صبر کن.» و سپس چنین سرود: |
| __ماغـبیـا سالت وابـن غبـی *** بل فقیها اذن وانت الجهول __ | | __ماغـبیـا سالت وابـن غبـی *** بل فقیها اذن وانت الجهول __ |
| __فـان تک قدجهـلت فان عندی *** شفاء الجهل ماسـال مسؤول __ | | __فـان تک قدجهـلت فان عندی *** شفاء الجهل ماسـال مسؤول __ |
| __وبحـر الا تقـسـمه الدوالی *** ثـراثا کـان ورثـه رسول __ | | __وبحـر الا تقـسـمه الدوالی *** ثـراثا کـان ورثـه رسول __ |
- | تو از انسا کون فرزند ننی کودن سوال نکردی که از فیهی پ نمود ای ر حالیکه خو نادانی پس گر تو نمی دانی ولی من درد ندانی را فا بخشم، ر اه پرسه ای بپرسد و درنزد من از دانش اقیانوی است که رفها نمی وند آن را تقسیم نید. و این ریای دانش ارثی است که ز رسولخدا ه رسده است.
8) مردی خدمت حضرت امام حسن علیه السلام رسید و اشعار گ ن مضمون که برای من چیی که تی یکدرهم ارزش داشته باشد باقی نمانده و شادم پریشانی حالم است آری آنچه برای من اقی مانده آبرویم است که او ا نفروتم ولی اینک می ینم فوش آن به تو اش دارد. |
+ | تو ن ز کودنی سوال کردهای نه از فرزد کودی. لکه از شخی دانا پرس نمودهای. ر کی ا م چیی بپرسد، درد نادانا را فا میشم. نزد من اقیانی ا دانش است که ر ها نمیگ، و این یای داش میرای است که ا رول خدا سیه ا. |
- | حضرت هم به از ود گفت چر مال داریم گفت دوازده هزار درهم رت فرمود بده آن را به این مرد فقیر من از او خجالت میکشم که بیش از این نی زیه ا گفت: چیزی برای خودمان نمی ماند حضرت فرمود همه را بده و س به خدا اشت باش و قتعالی تدارک ی فمای و سپس اشعاری بر وزن اشعار او سرود: |
+ | 8) مردی نزد حضرت امام حسن علیه السلام رفت و اشعاری گفت به ین مضمون که:«برای من چیزی ک تی یک درهم ارزش داشته باشد، باقی نمانده، و شاهدم پریشانحالی من است. آری، آنه برای من باقی مانه، آبرویم است که آن را نفروختم ولی این میبی فوشش به تو میارزد.» امام به خادم خود گفت:«چقدر پول داریم؟» />گفت:«دوازده هزار درهم.» مم فرمود:«همهی آن را به این مرد فقیر بد. من از او خجالت می کشم که بیش از این ن.» />ام گفت:«چیزی برای خودمان نمیماند.» />فرمود:«همه را بده، و ک خدا شی ا.» />سپس اشعاری بر وزن اشعار او سرود: |
| __عاجـلتنا فـاتک وابـل بـرنا *** طلـا ولـوامهـلتنا لـم تـمطر __ | | __عاجـلتنا فـاتک وابـل بـرنا *** طلـا ولـوامهـلتنا لـم تـمطر __ |
| __فخذ القلیل وکن کانک لم تبع *** ماصـنته و کـاننـا لـنـشتر__ | | __فخذ القلیل وکن کانک لم تبع *** ماصـنته و کـاننـا لـنـشتر__ |
- | با عجله ازما تقاضا کردی ولذا باران شدید بخشش مابصورت بارانی کم | |
- | و پراکنده بر تو بارید و اگر ما را مهلت میدادی چنین بر تو نمی بارید. پس این کم را بپذیر و چنان باش که گویا تو چیزی را که برای خود نگه داشته بودی (آبرویت) نفروخته ای و ما یزی را نخریده ایم. |
+ | «با عجله از ما تقاضا کردی، و لذا باران شدید بخشش ما به صورت بارانی کم و پراکنده بر تو بارید، و اگر ما را مهلت می دادی چنین بر تو نمیبارید. پس این اندک را بپذیر و چنان باش که گویا چیزی را که برای خود نگه داشته بودی (آبرویت) نفروخته ای و ما یز آن را نخریدهایم.» |
| مراجعه شود به: | | مراجعه شود به: |
| ((سخنان امام حسن مجتبی علیه السلام)) | | ((سخنان امام حسن مجتبی علیه السلام)) |