امام حسین علیه السلام پس از رویارویی با
حرّ و لشگریانش و اصرار حر بر رفتن امام به
کوفه نزد
عبیدالله بن زیاد و اصرار سرسختانه امام بر بازگشت به
مدینه، تصمیم گرفت راه سومی را پیش گیرد. بنابراین حرکت کرد و حر و لشگریانش نیز در پی او به راه افتاد.
حرّ پیوسته به امام علیه السلام میگفت:« ای حسین! به خدا سوگند اگر جنگ کنی، کشته خواهی شد!»
امام حسین میفرمود:« مرا از مرگ میترسانی؟ آیا گمان میکنید اگر مرا بکشید، کارهای شما رو به راه و خاطرتان آسوده خواهد شد؟ اشتباه میکنید! من در پاسخ شما همان چیزی را میگویم که برادر اوس به پسر عمویش گفت. آن هنگام که اوس میخواست به یاری
رسول خدا برود و پسر عمویش او را میترساند و میگفت:« کجا میروی؟ کشته خواهی شد.» اوس در پاسخش سه بیت شعر خواند:
« من میروم و مرگ برای جوان ننگ نیست، آن هنگام که نیتش حق باشد و در حال ایمان به اسلام بجنگد. و در راه مردان صالح و شایسته جانبازی کند و از نابودشدگان در دین جدا گشته، به گنهکاری پشت کند. پس در این صورت اگر زنده ماندم، پشیمان نیستم و اگر مردم، بابت تو که زنده خواهی ماند و بینیات به خاک مالیده خواهد شد، سرزنشی بر من نیست.»
حر بن یزید با شنیدن این حرفها دانست که امام حسین تن به کشتهشدن داده ولی تن به خواری و تسلیم شدن به ابن زیاد نداده است. از این رو خودش را کنار میکشید و با همراهان خود میرفت تا اینکه حسین علیه السلام به منزل
عذیب الهجانات رسید.
منابع:
مراجعه شود به: