بر اساس آیات 67 تا 73 سوره بقره و تفاسیر آنها ماجرای گاو بنی اسرائیل از این قرار است:
یکی از
بنی اسرائیل به طرز مرموزی کشته شده بود و کسی نمیدانست قاتل کیست. به همین دلیل، میان قبائل بنی اسرائیل درگیری شد، چون هر یک، آن را به طایفه و افراد قبیله دیگر نسبت میداد و خود را تبرئه میکرد.
سرانجام نمایندگان همه گروهها جهت داوری نزد
حضرت موسی علیه السلام رفتند و از او خواستند این مشکل را حل کند. موسی علیه السلام نیز از پروردگار کمک خواست. خداوند به موسی وحی کرد به آنان امر کند که گاوی را بکشند و جسد مقتول را به قسمتی از آن گاو بزنند تا زنده شود و قاتل خود را معرفی کند.
بنی اسرائیل، ابتدا موسی را مسخره کردند. بعد وقتی مطمئن شدند موضوع جدی است، شروع کردند به سوالات جزئی پرسیدن درباره خصوصیات و ویژگیهای گاوی که بایست بکشند؛ رنگ پوستش، سنش و . . .
هر پاسخی که موسی از سوی خدا میداد کار پیدا کردن گاو مورد نظر سختتر میشد. اگر همان ابتدا میرفتند و گاوی را میکشتند به هدفشان میرسیدند اما چون مشخصات گاو کاملتر شده بود، پس از جستجوی بسیار ناگزیر شدند مبلغ زیادی بپردازند و گاو مورد نظر را بخرند.
سرانجام گاو را خریدند و سر بریدند و جسد را به بدن گاو زدند. مقتول نیز زنده شد و قاتل خود را معرفی کرد.
منابع:
تفسیر نمونه، ج 22، ص 286 تا 489