راوی می گوید: در آن موقعی که اهل بیت
حسین علیه السلام در
مسجد جامع دمشق بودند پیر مردی نزد آنان آمد و گفت: حمد خداوندی را که شما را کشت و هلاک کرد و از کشته شدن مردهای شما، همه شهرها را در آسایش قرار داد و امیرالمؤمنین را بر شما مسلط ساخت.
علی بن الحسین علیه السلام به او فرمود: ای پیرمرد آیا قرآن خوانده ای؟ گفت: آری. فرمود: آیا این آیه رادر قرآن خوانده ای: «
قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی»؛ (1) ای پیامبر بگو هیچ پاداشی از شما جز دوستی کردن در حق اهل بیتم نمی خواهم.
گفت: آری خواندم. فرمود: ای پیرمرد ذوالقربی خویشان
رسول خدا ما هستیم.
آن گاه فرمود: آیا این آیه را خوانده ای: «
و اعملوا انما غنتم من شی فان لله خمسه و لرسول ولذی القربی» (2) گفت: آری! فرمود: ای پیر مرد ما همان ذوالقربی هستیم.
سپس فرمود: آیا این آیه را خوانده ای: «
انما یرید لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیراً» (3) گفت: آری. امام سجاد علیه السلام فرمود: ما همان اهل بیت هستیم که خدا
آیه طهارت را در منزلت ما نازل فرمود.
پیرمرد از شنیدن این کلمات ساکت شد و از سخنان خویش پشیمان شد و گفت: شما را به خدا سوگند آیا این آیات در قرآن در شأن شماست؟ فرمود: آری به خدا قسم، به حق جدّم رسول خدا این آیات در حق ماست.
پیرمرد گریست و عمامه خود را بر زمین زد و سر به سوی آسمان برداشت و گفت: خدایا به سوی تو از دشمنان
آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم از آدمی و پری بیزاری می جویم. پس از آن به حضرت گفت: آیا توبه من قبول است؟ فرمود: آری. اگر توبه کنی خداوند قبول می کند و تو با ما هستی.
پیرمرد گفت: من توبه کردم. چون داستان این پیرمرد به گوش
یزید رسید دستور داد او را کشتند.
منابع:
- لهوف سید بن طاووس، ص 207.
- 1- سوره شوری، آیه 23.
- 2- سوره انفال، آیه 41.
- 3- سوره احزاب، آیه 33.
مراجعه شود به: