پس از پایان مراسم حج در سال دهم
هجرت،
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از
مکه به سوی
مدینه حرکت کرد. هنگامی که کاروان به منطقهای به نام
رابغ ( در نزدیکی
جحفه ) رسید،
جبرئیل از سوی خداوند، به پیامبر
وحی فرستاد که:«
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته »؛ _سوره مائده، آیه 67_ (ای فرستاده ما؛ تمام آنچه را که از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، به مردم ابلاغ کن؛ و اگر این کار را نکنی رسالت خود را انجام ندادهای.)
پیامبر که از لحن آیه، متوجه اهمیت این مأموریت شده بود، دستور داد کاروان متوقف شود. آنان که جلوتر بودند برگشتند و آنان که عقب تر بودند، به کاروان رسیدند.
هوا به شدت گرم بود و مردم قسمتی از عبای خود را روی سر انداخته بودند. برای پیامبر در زیر یکی از درختان سایبان زدند. پیامبر نماز ظهر را به جماعت خواند و آنگاه بالای یک بلندی که از جهاز شتران درست شده بود رفت و در برابر دیدگان دهها هزار نفر از کاروانیان
خطبهای را با صدای رسا ایراد فرمود.
او در این خطبه به مردم یادآور شد که به زودی دعوت حق را لبیک میگوید و از میان آنها میرود. رسول خدا صلی الله علیه و آله در ضمن سخنانش چندین بار از مردم اعتراف گرفت که او در راه رسالت الهیاش کوشیده است.
آن گاه فرمود:« من در میان شما دو چیز نفیس و گرانبها میگذارم: یکی کتاب خدا که یک طرف آن در دست خداست و طرف دیگر آن در دست شما؛ و دیگری
عترت و
اهل بیت من. خداوند به من خبر داد که این دو یادگار هرگز از هم جدا نخواهند شد. هان ای مردم! از قرآن و عترت من تخطی نکنید و در عمل به دستوراتشان کوتاهی نکنید که هلاک میشوید.»
آن گاه دست
علی علیه السلام را گرفت و آن قدر بلند کرد که سفیدی زیر بغل هر دو برای مردم نمایان شد. او را به مردم معرفی کرد و از مردم پرسید:« بر مومنان چه کسی از خود آنها سزاوارتر است؟»
همگی پاسخ دادند:« خدا و پیامبر او بهتر میدانند.»
پیامبر فرمود:« خداوند مولای من است و من مولای مومنان؛ و من بر آنها از خودشان سزاوارترم.» آنگاه فرمود:«
من کنت مولاه فهذا علی مولاه »؛ (هرکس من مولای او هستم، این علی مولای اوست.) و این جمله را سه بار تکرار کرد و چنین ادامه داد:«
اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار » (بار خدایا! کسانی را که علی را دوست دارند دوست بدار و کسانی را که با او دشمنند دشمن بدار. خدایا یاران علی را یاری کن، دشمنانش را خوار و ذلیل کن و او را محور حق قرار بده. )
آن گاه فرمود:« ای مردم! اکنون جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد:
الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛ سوره مائده، آیه 3، (امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و
اسلام را به عنوان آیین جاودان شما پذیرفتم.)
پیامبر صدای خود را به تکبیر بلند کرد و فرمود:« خدا را سپاسگزارم که آیین خود را کامل کرد و نعمتش را به پایان رساند و از وصایت و ولایت و جانشینی علی پس از من خشنود گشت.»
پس از این سخنان، از بالای جهاز شتر فرود آمد و به علی دستور داد در خیمه بنشیند تا مردم با او بیعت کنند. پیش از همهی افراد،
ابوبکر و
عمر به حضرت علی علیه السلام تبریک گفتند و او را مولای خود خواندند.
پس از آنها نیز تمام مسلمانان به دستور پیامبر خدا با عنوان
عنوان امیرالمؤمنین به حضرت علی علیه السلام سلام و با او بیعت کردند.
مراجعه شود به: