پریشانی اوضاع مملکت پس از مرگ شاه سلیمان دوم
به هر حال بعد از
شاه سلیمان دوم، مملکت در معرض تجزیه، شورش و پریشانى قرار داشت و با سقوط قطعى تنها سر مویى فاصله. آن نیز در سلطنت ضعیف پسر از خود نالایقترش -
سلطان حسن - گسست و ایران دورانى دیگر از پریشانى اوضاع و احوال را تجربه کرد. انتخاب
سلطان حسین که امیران صفوى او را بر اورنگ شاهى نشاندند. نشان از علاقه قوم به منفعت جویى، لذت پرستى، تن آسایى، طمع کارى، ثروت اندوزى و بى تسامحى ایشان به اوضاع و احوال مملکت داشت، نتایج اجتناب ناپذیر آن هم شورش عناصر ناراضى اهل سنت بود که بر حکام پادشاه شیعى، در نخست در کردستان شوریدند، اما سرکوب و خاموش شدند، ولى چندى بعد در خراسان سر برآوردند و یک غائله خونین برپا ساختند.
بدون شک سوء سیاست شاه
سلطان حسین و عمالش محرک عمده این شورشهاى ضد تشیع بود، اما از سویى دیگر دولت قزلباش هم پیر شده بود و علایم ضعف و وهن و انحطاط به نحو مقاومت ناپذیرى آن را به سوى تجزیه و تباهى به پیشمىبرد.
حکومت مذهبى که به وسیله بنیانگذا این سلسله، اساس دولت واقع شد و با جانسپارى هواداران و طرفداران آن که حتى کودک شش ساله را مرشد اعظم خودمىپنداشتند، قوام گرفت، در طى زمان جاى خود را به حکومت روساى مذهبى داد که مانند هر دولت مبتنى بر قدرت مطلقه، ظلم و فساد و کندى و تباهى در آن رخنه داشت و آن را به ورطه از هم پاشیدگى سوقمىداد.
ایجاد منصب جدید ملا باشی در عهد شاه سلطان حسین
درعهد شاه سلطان حسین، ایجاد یک منصب دولتى به نام
ملاباشى، نتیجه این وضع و حاصل سابقه اتحاد دین و دولت بود که حکومت مذهب را به حکومت امناى مذهبى تبدیل کرد، حاصل آن نیز قیام اهل سنت در قندهار و هرات و حتى استقبال و پشتیبانى زرتشتیان کرمان و یزد از این قیام بود که همچون عهد ابومسلم و سنباد به مخالفان دولت پیوستند. تجربه صفوى نشان آن بود که بین حکومت مذهبى با حکومت امناى مذهب، و اتحاد ظاهرى دین و دولت که به صورت اتحاد قدرت سلطنتى با امناى مذهبى تحول یافته بود، تفاوتى چشمگیر، گرچه باریکتر از مو وجود دارد. در اواخر این عهد هم به جز عوامل حکومتى و اوباشان نظامى که به خاطر حفظ منافع و قدرت، حاضر به هر نوع جنایتى بودند، پشتیبانى جدى در بین مردم و اهل فن و عاقلان و چاره اندیشان باقى نماند، و یکبار دیگر، تجربه عهد
ساسانیان که با همین ترفند و چنین اتحادى، زمینهاى وسیع و گسترده نارضایتى را فراهم، و مملکت را از فرهیختگان و منوراندیشان و دلسوختگان، محروم ساخت و هجوم اعراب را باعث شد، این بار نیز، توسعه انقلاب ضد شیعى، نتیجه منطقى چنین اتحاد نامقدس بود. لاجرم در حالى که
علامه مجلسى در کتاب الرجعه خویش روایتمىکرد که به حکم اخبار، سلطنت در خاندان صفوى، همواره و تا آخرالزمان ادامه خواهد یافت «رجعت، طبع قم، 1367 ش» و آنها دولت را به صاحب الزمان تحویل خواهند داد، شورش ضد شیعى در خراسان، دولتى را که نه با مضامین و مفاهیم مذهبى، بلکه با امضاى مذهب و منافع آن متحد شده بود، از پا درآورد. و با پایان دادن به دولت شاه سلطان حسین، طومار سلطنت دویست و سى ساله صفوى را نیز در هم پیچید.