چکیده:
1-خانواده :
پاره ای از گروها اصولا افراد یک خانواده بودند ، یعنی گروهی از خویشاوندان یکد یگر که اجازه نداشتند با یکد یگر زناشویی کنند. پاره ای دیگر از گروها بیش از یک خانوار بودند ، ولی مسأله نیاز « ازدواج با بیگانه » و یافتن جفتی که عضو خانواده اصلی نباشد ، دسته ها را تشویق می کرد که گاه و بی گاه به دیگر گروه ها بپیوندند.
2- قبیله ها :
اصطلاح « قبیله » غالبا بیانگر اجتماع تعدادی از این گروها ست. قبیله های باستانی فاقد سازمانی سیاسی یا رئیس بودند و صرفا خود را مردم می دانستند.
3- زبان :
زبان را می توان شاخصی برای تخمین تعداد قبیله های آمریکایی دانست.
هنگامی که گروها در سرزمین های گوناگون مستقر شدند ، این زبانها اند ک اند ک از یکد یگر دور شدند و در نتیجه تعداد و گوناگونی آنها افزایش یافت.
د ست کم سیصد زبان از آن قبایل آمریکای شمالی بود و بقیه به مردم آمریکای جنوبی تعلق داشت.
احتمالا در آمریکای جنوبی قبیله های کوچک تر و بیش تری وجود داشتند ، زیرا آنها به سبب وجود موانع طبیعی مانند کوهای مرتفع و جنگلهای انبوه ، از یکد یگرجدا افتاده بودند
|
مناطق جغرافیایی :
1.آمریکای شمالی
2.آمریکای مرکزی
3.آمریکای جنوبی
4.جزایر دریای کارائیب
5.ناحیه آند
6.ناحیه آمازون
|
4- تقسیم وظائف :
یکی از مهم ترین وظایف سنتی ، که احتمالا میراث اجداد آسیایی انها بود ، شکار را به عهده مردان و خوشه چینی را به عهده ی زنان می گذاشت. مردها ابزار شکار را می ساختند و زنان ابزار و ظروف مخصوص خوشه چینی را.
5- هویت جمعی :
افراد شکارچی- خوشه چین می دانستند که صلاح و منفعت جمع مقدم برمنفعت فردی است، زیرا برای ادامه ی حیات به یکدیگر متکی بودند. روسای قبایل هم ملزم به ترجیح دادن منافع قبیله بر منافع شخصی بودند.
6- نقش سالخوردگان :
در گروهای شکارچی- خوشه چین سالخوردگان نقشی غیر رسمی در آموزش جوانان داشتند. داستانها و تشریفات سنتی به آنها کمک می کرد که دانشها و ارزشها را دست نخورده از نسلی به نسل دیگر منتقل کنند.
|