در روز عاشورا، هنگامی که
عمر بن سعد دید هیچکس توان رویارویی با
امام حسین علیه السلام را ندارد و اگر او به همین ترتیب به جنگ خودش ادامه دهد، تمام لشگر
کوفه را نابود میکند، ناچار فریاد بر آورد که:« وای بر شما! مگر نمیدانید با چه کسی میجنگید؟ این فرزند
علی بن ابی طالب علیه السلام است که از همه دلاوران، دلاورتر است. این پسر پدری است که شجاعان عرب و دلیران روزگار را به خاک هلاکت افکند. با هم همدست شوید و از همه طرف به او حمله کنید!»
به این ترتیب، لشگر کوفه از هر سو به امام حملهور شدند و چهارهزار تیرانداز، تیر بر کمان نهادند و به سوی امام پرتاب کردند. امام محاصره شد و میان او و خیمههای اهل بیت فاصله افتاد. گروهی از کوفیان به سوی خیمهها حمله کردند. حضرت با دیدن این منظره، فریاد کشید:« ای پیروان آل
ابوسفیان! اگر دست از دین برداشتهاید و از روز قیامت نمیترسید، دست کم در دنیا آزادمرد و باغیرت باشید!»
شمر گفت:« چه میگویی، پسر
فاطمه؟»
فرمود:« میگویم من با شما جنگ دارم و شما با من. زنان چه تقصیری دارند؟ تا من زنده هستم، نگذارید سپاهیانتان به حرم من تجاوز کنند.»
شمر رو به سپاهش فریاد کشید که از خیمههای این مرد دور شوید و آمادهی کشتن او شوید که مقصود ما همین است.
منابع:
- منتهی الامال، ج 1، ص 719.
مراجعه شود به: