مردی می گوید:
بیخبر از شهادت
حسین علیه السلام در بازار
کوفه نشسته بودم. مردم را در حیرت شدید و وحشتی بزرگ می دیدم و دلیلش را نمی دانستم.
در آن هنگام صدای تکبیر و تهلیل به گوشم رسید. برخاستم ببینم چه شده است. ناگهان سرهایی را بر بالای نیزه مشاهده کردم، زنان و دختران کوچکی را که بر شتران عریان و بی جهاز سوار بودند و سر آنها از شرم به پایین افتاده بود. جوانی را سوار بر شتر دیدم که به زنجیر کشیده شده بود و سرش برهنه و از پاهای او خون جاری بود، و در میان سرهایی که بر نیزه بود، سری نورانی تر از سرهای دیگر بود.
مردی که آن نیزه را با خود حمل میکرد، با صدای بلند گفت:« من صاحب بلندترین نیزه هستم و کشندهی کسی که حقیقت دین را درنیافته است.»
بانویی از میان اسیران بر او نهیب زد که:« وای بر تو! بگو این کسی است که
جبرئیل در گهواره برای او لالایی می گفت و میکائیل* و
اسرافیل و
عزرائیل از خدمتگزارانش بودند و
صلصائیل از آزادشدگان اوست. بگو او کسی است که عرش خدا از کشته شدنش به لرزه درآمده است.»
به مردم بگو:« من قاتل
محمد مصطفی و
علی مرتضی و
فاطمه زهرا و
حسن و ائمه هدی و ملائک آسمان و انبیا و اوصیا هستم!»
جلو رفتم و از آن زن نامش را پرسیدم. پاسخ داد:« من
زینب، دختر علی بن ابی طالب علیه السلام هستم، و این اسیران دختران پیامبر و علی هستند.»
- میکائیل یکی از چهار فرشته مقرب خدا و مأمور روزی رساندن به مخلوقات است .
منابع:
- قصه کربلا، ص 423.
- الدمعة الساکبه، ج 5، ص 46.
مراجعه شود به: