مأمون به هر نقشه و حیله ای دست میزد تا بتواند در دل
امام جواد علیه السلام نفوذ کند و شخصیت او را از بین ببرد، اما موفق نمیشد. یکی از نقشههای او این بود که وقتی می خواست دخترش، ((ام فضل (زینب)|ام فضل))، را به عقد امام در بیاورد به صد نفر از زیباترین کنیزانش دستور داد هر یک جامی که در آن گوهری درخشان بود به دست بگیرند و امام جواد علیه السلام را وسوسه کنند، ولی امام جواد علیه السلام هیچ توجهی به آنان نکرد.
نقشه دیگرش این بود که شخصی به نام مخارق را که ریش بلندی داشت و کارش نوازندگی و خوانندگی بود نزد امام فرستاد. مخارق مقابل امام جواد علیه السلام نشست و با فریادی همه اهل خانه مأمون را به سوی خود کشاند و شروع کرد به خواندن و نواختن. امام جواد علیه السلام به او به هیچ توجهی نفرمود، و پس از مدتی سرش را بلند کرد و فرمود:«از خدا بترس!»
همین که سخن امام تمام شد، عود و تنبور از دست مخارق افتاد، دستش فلج شد و تا آخر عمر فلج ماند.
منابع:
بحارالانوار، ج 50، ص 61، ح 37 از مناقب.
مراجعه شود به:
زندگی مشترک امام جواد علیه السلام با ام فضل دختر مأمون