متوکل هر چه نقشه می کشید که شخصیت
امام هادی علیه السلام را میان مردم تخریب کند موفق نمی شد، تا سرانجام اطرافیانش به او گفتند:« اگر ناامید شدهای، شخصیت برادرش،
موسی مبرقع، را تخریب کن. در میان مردم اعلام کن که ابن الرضا ( پسر
رضا ) اهل دنیا و عیش و نوش است. مردم هم فرق میان هادی (علیه السلام) و برادرش موسی را نمیفهمند چون به همه فرزندان امام هشتم، ابن الرضا می گویند.»
متوکل دستور داد موسی را با احترام وارد
بغداد کنند. پس از ورود موسی، امام هادی علیه السلام برادرش را دید و به او فرمود:
« متوکل تو را فراخوانده تا شخصیتت را تخریب کند، تو را در مجلس بزم و شراب بنشاند و رسوایت کند. از خدا بترس و کار حرامی مرتکب نشو.»
موسی زیر بار نرفت و نصیحت امام هادی علیه السلام را نپذیرفت. اما امام هادی علیه السلام فرمود:« بدان که دیدارت با متوکل و مجلسی که بناست در آن معصیت خدا را بکنید، هیچگاه ممکن نخواهد شد.»
از آن پس، موسی سه سال در بغداد ماند. هر روز صبح به کاخ متوکل میرفت تا با او دیدار کند، اما یک روز به او می گفتند متوکل کار دارد، روز بعد میگفتند مست است، روز بعد می گفتند دارو خورده است.
این ماجرا ادامه داشت تا زمانی که متوکل کشته شد.
منابع:
بحار الانوار، ج 50، ص 3، شماره 6.
مراجعه شود به:
اندوه امام هادی علیه السلام در هنگام ولادت جعفر کذاب