برخى از دین پژوهان، اصل نجات و رستگارى را عنصر مشترک ادیان بزرگ و متکامل دانستهاند، البته باید مقصودادیانى باشد که به
حیات اخروى عقیده دارند.
جان هیک از طرفداران این نظریه است، وى گفته است:
- محتملا در ادیان ابتدایى عقیده به نجات یا رستگارى وجود ندارد، زیرا در اینادیان، آن چه اهمیت دارد، حفظ تعادل میان امور و اجتناب از بروز فاجعه است، ولى در کلیه ادیان بزرگ و متکامل جهانى نوعى اعتقاد به رستگارى وجود دارد.
در این ادیان، عقیده به انتقال از یک جهان معصیت بار به وضعیتى کاملا امیدبخش وبهتر وجود دارد، این ادیان اعلان مىکنند که هستى غایى، حقیقت مطلق والوهیت کههستى کنونى ما اتصال و پیوند خود را با آن از دست داده، خیر مطلق یا بخشایشگراست.
بنابراین، باید به جستوجو برآمد و به نداى او پاسخ گفت، زیرا آن چه داراىحقیقت غایى است. داراى ارج و اعتبار غایى نیز هست.هر یک از این ادیان، براساس اصل نجات شناختى خود طریق خاصى را براى دست یافتن به وصال هستى مطلق پیشنهاد مىکند و از طریق
ایمان در پاسخ به
رحمت الهى از طریق فنا شدن در ذات بارى، و یا از راه اخلاص روحى و اخلاقى به نجات و
اشراق راهمىبرند.
Religion ازسلسله مقالات
دائره المعارف دین ، نیز در مقاله «
دین»
وینستون کینگ رستگارى را عنصر مشترک ادیان دانسته ورستگارى دینى را با دو ویژگى زیر معرفى کرده است:
- رستگارى دینی ، تمایل به تمرکز بر نیازهایى دارد که یک فرهنگ آن رااساسىترین نیاز مىشمارد، و نیازهایى را که یک فرهنگ کم اهمیت تر مىشمارد نادیدهمىگیرد.
- رستگارى دینی، ناظر به ارضاى کلى، مطلق و گاه استعلایى نیازهاى انسانى استو دامنهاى گسترده دارد که با توجه به زمینه فرهنگى آن، سلسله وسیعى از ارضاهاىطبیعى گرفته تا وجد ابدى اتحاد با مطلق را در برمىگیرد.
روشن است که تفسیروى از رستگارى بس گستردهتر از تفسیر جان هیک است، تفسیر جان هیک، مخصوص ادیانپیشرفته و احیانا توحیدى است، ولى این تفسیر، ادیان ابتدایى را نیز شامل مىشود.