در عصر ما بسیاری از مردم حتی گروهی از جوانان علاقه مند نسبت به گریه بر امام حسین معترضند و بعضی صریحاً در گفته های خود این کار را غلط قلمداد می کنند، مدعی هستند که این کار معلول غلط و یک برداشت غلط از امر شهادت است و به علاوه، آثار اجتماعی بدی دارد و موجب ضعف و تأخر و انحطاط ملتهایی است که به این کارها عادت کرده اند.
محمد مسعود در کتاب خود می نویسد:
«در حالیکه مسیحیان روز شهادت مسیح را جشن می گیرند مسلمانان بر امام حسین گریه می کنند و به عزا می نشینند»
او نوشته بود یک ملت بر شهادت شهیدش می گرید، چرا که شهادت را شکست و نامطلوب و امری نبایستی و موجب تأسف می پندارد و ملتی دیگر برای شهادت شهیدش جشن می گیرد، زیرا آن را موفقیت و مطلوب و مایه سرافرازی و افتخار می شمارد.
راز بقاء امام حسین این است که نهضتش از طرفی منطقی است، بُعد عقلی دارد و از ناحیه منطق حمایت می شود و از طرف دیگر در عمق احساسات و عواطف راه یافته است، ائمه اطهار که به گریه بر امام حسین سخت توصیه کرده اند حکیمانه ترین دستورها را داده اند این گریه است که نهضت امام حسین را در اعماق جان مردم زنده نگه می دارد.البته به شرط آنکه گروهی که بر این مخزن عظیم گمارده شده اند، بدانند چگونه بهره برداری کنند.
ملتی که هزار سال بر شهادت شهیدش بگرید و متأسف شود، آه و ناله سر دهد، ناچار ملتی زبون و بی دست و پا و فرار کن از معرکه بار می آید. ولی ملتی که هزارسال و دوهزار سال شهادت شهیدش را جشن می گیرد، خواه ناخواه ملتی قوی و نیرومند و فداکار است و می گردد.
حاصل اشکال و ایراد این نویسنده و اشخاص دیگری که مثل او می گویند برداشت یک ملت از شهادت، شکست و عکس العمل آن آه و ناله و گریه و نتیجه آن ضعف و زبونی و تسلیم گرایی
و ملتی دیگر برداشت از شهادت موفقیت عکس العمل آن جشن و شادی و نتیجه آن روحیه نیرومند و اعتلاجوست.
اتفاقاً قضیه برعکس است؛ شادی کردن در شهادت شهید، از بینش و فردگرایی مسیحیت ناشی می شود و گریه بر شهید از بینش جامعه گرایی اسلام.
البته در مقام توجیه عمل عوام الناس نیستیم. برخی از مردم ما به امام حسین فقط به چشم یک آدم نفله شده و یک مظلوم که کشته شدنش صرفاً ترحم انگیز است و از ناحیه او هیچ اقدام قهرمانانه و تحسین آمیز صورت نگرفته است، می نگرند.
توصیه های اصلی که از طرف پیشوایان ما در مورد گریه بر شهید وارد شده است و البته با توجه به همین فلسفه، افرادی که با فرهنگ اسلامی عمیقاً آشنا هستند، در عزاداری اباعبدالله شرکت می نمایند.
اصولاً مسأله جشن و شادمانی به نام شهادت مسیح معلوم نیست از چه زمانی و به وسیله چه کسی ابداع شده است؟ اما می دانیم که در اسلام گریه بر شهید توصیه شده است. لااقل در مذهب شیعه از مسلمات شمرده می شود. اول باید مساله مرگ و شهادت را از جنبه فردی بررسی کنیم.
آیا مرگ فی حد ذاته برای فرد، امری مطلوب است؟ موفقیت است؟ آیا دیگران باید مرگ او را برایش موفقیت به شمار آورند و نوعی قهرمانی به حساب آورند؟
نظرات مکاتب درباره مرگ:
- می دانیم که مکتبهایی در جهان بوده اند ـ شاید الآن هم باشند ـ که رابطه انسان را با جهان و به تعبیر دیگر رابطه روح را با بدن از نوع رابطه زندانی با زندان و رابطه آدم در چاه افتاده با چاه و رابطه مرغ با قفس می دانسته اند. قهراً از نظر این مکتبها مردن، خلاصی و آزادی است و خودکشی مجاز است. (مانی) مدعی معروف پیغمبری، چنین نظریه ای داشت. طبق این نظریه، ارزش مرگ، ارزش مثبت است، مرگ برای هرکسی باید امر مطلوبی باشد و مرگ هیچکس تأسف ندارد. آزادی از زندان و بیرون آمدن از چاه و شکسته شدن قفس تأسف ندارد، شادی دارد.
- نظریه دیگر این است که مرگ، عدم و نیستی است. فنای کامل است، نابودی است، برعکس زندگی، وجود و هستی است. بدیهی و بلکه غریزی است که هستی بر نیستی، بود بر نبود، ترجیح دارد، زندگی هرچه باشد و به هر شکل باشد بر مرگ ترجیح دارد.
- نظریه دیگر این است مرگ نیستی و نابودی نیست. انتقال از جهانی به جهان دیگر است اما رابطه انسان با جهان و رابطه روح با بدن از نوع رابطه زندانی با زندان و در چاه افتاده با چاه نیست. بلکه از نوع رابطه دانش آموز با مدرسه و کشاورز با مزرعه است. رابطه دنیا با آخرت و رابطه روح با بدن، چنین رابطه ای است. مردمی که جهان بینی آنها درباره روابط انسان و جهان چنین جهان بینی باشد، بدیهی است که برای اینها مرگ به هیچ وجه امر محبوب و مطلوب و مورد آرزو نیست، بلکه منفور و مخوف است. اینها از مرگ می ترسند زیرا از خود و کرده های خود می ترسند. اولیاءالله به منزله همان دانش آموز موفقند که انتقال به جهان دیگر که نامش مرگ است، برای آنها یک آرزو است. آرزویی که لحظه ای قرار برای آنها باقی نمی گذارد و به گفته علیعلیهالسلام اگر نبود که خداوند اجل معین برای آنها نوشته است، طرفه العینی روحهای آنها در بدنهاشان از شوق ثوابها و خوف عِقابها باقی نمی ماند. درعین حال اولیاءالله هرگز به استقبال مرگ نمی روند، زیرا می دانند تنها فرصت کار و عمل و تکامل همین چیزی است که نامش را عمر گذاشته ایم، می دانند هرچه بیشتر بمانند بهتر کمالات انسانی را طی می کنند به کلی با مرگ مبارزه می کنند و از خداوند متعال همواره طلب طول عمر می کنند.
می بینیم که طبق این بینش محبوب بودن و مطلوب بودن و مورد آرزو بودن مرگ برای اولیاءالله با مبارزه با مرگ و خواستن طول عمر از خدا به هیچ وجه منافات ندارد. قرآن کریم خطاب به یهود که مدعی بودند ما اولیاءالله هستیم می فرماید اگر شما اولیاءالله باشید باید مرگ برای شما یک امر محبوب و آرزویی باشد. بعد می فرماید ولی اینها هرگز آرزوی مرگ نمی کنند، زیرا اعمالی که پیش فرستاده اند آن چنان ظالمانه و جنایت کارانه است که خود می دانند در آن جهان بر چه وارد می شوند. اینها از گروه سومی هستند که ما شمردیم.
اولیاءالله در دو مورد از خواستن طول عمر صرف نظر می کنند:
- آنگاه که احساس کنند وضعی دارند که دیگر هرچه بمانند توفیق بیشتری در طاعت نمی یابند و برعکس به جای تکامل تناقض می یابند.
- صورت دیگر شهادت است اولیاءالله مرگ به صورت شهادت را بلاشرط از خدا طلب می کنند، زیرا شهادت هر دو خصلت را دارد هم عمل و تکامل است (هر عمل نیکی در نردبان تکامل بالاتر هم دارد جز شهادت) و از طرف دیگر انتقال به جهان دیگر است که امری محبوب و مطلوب و مورد آرزوی اولیاءالله است. پس شهادت از نظر اسلام از جنبه فردی یعنی برای شخص شهید یک موفقیت است بلکه بزرگترین موفقیت و آرزو است.
امام حسین فرمود: جدم به من فرموده است که تو درجه ای نزد خدا داری که جزبا شهادت به آن درجه نائل نخواهی شد، پس شهادت امام حسین برای خود او یک ارتقاء است عالی ترین حد تکامل است.
درسی که از جنبه اجتماعی مردم باید از شهادت شهید بگیرند:
- نگذارند فاجعه به صورت یک امر نبایستی بازگو می شود و اظهار تأسف و تأثر می شود که به قهرمانان ظلم و قاتلین شهید مربوط است. برای اینکه افراد جامعه از تبدیل شدن به امثال آن جنایت کاران خودداری کنند.
- درس دیگر این است که به هرحال باز هم در جامعه زمینه هایی از شهادت را ایجاب کند پیدا می شود، پس عمل قهرمانانه شهید یک عمل آگاه و قهرمانانه است که به او تحمیل نشده، معمولاً درباره گریه اشتباه می کنند. خیال می کنند گریه همیشه معلول نوعی درد و اندوه و ناراحتی است، خنده و گریه ظاهراً مختصات انسان است حیوانات دیگر لذت و رنج دارند سرور و اندوه نیز دارند اما خنده و گریه مظهر شدیدترین حالات احساسی انسان است. گریه انواع و اقسام دارد، گریه ملازم است با نوعی رقت و هیجان که شخص برای محبوب خود می گرید و خود را با گریه با او متحد می بیند. گریه جنبه از خود بیرون آمدن و خود را فراموش کردن و با محبوب یکی شدن گریه مانند عشق است که از خود بیرون رفتن است.
منبع:مقاله شهید؛مرتضی مطهری