سید مرتضی رحمه الله علیه میفرماید: ضرار نزد علی بن میثم آمد و گفت: آمده ام تا با تو مناظره ای داشته باشم.
علی بن میثم گفت: درباره چه امری؟
گفت: درباره امامت.
علی بن میثم گفت: به خدا تو برای مناظره و فهمیدن نیامده ای بلکه آمده ای تا مرا محکوم کنی چون در بین بحث چه بسا صحبت به جایی می رسد که استدلال بر ضرر یک طرف است و او خود را به جهل و نادانی میزند و حق را قبول نمی کند، من تو را در این بحث به انصاف دعوت می کنم یکی از دو چیز را قبول کن، یا تو حرف مرا درباره
امیرالمؤمنین قبول کن و من هم حرف تو را درباره ابوبکر می پذیرم یا اینکه تو حرف مرا درباره ابوبکر قبول کن و من حرف تو را درباره امیرالمؤمنین می پذیرم.
ضرار گفت: نه هیچکدام را نمی پذیرم زیرا اگر کلام تو را درباره امیرالمؤمنین بپذیرم، می گویی او وصی رسول خدا و خلیفه او و بزرگ مسلمانان و بهترین بازماندگان آن حضرت بود و دیگر سودی ندارد که من بگویم که مثلاً ابوبکر، صدیق بود یا مردم او را امام خود قرار دادند.
اما اگر من کلام تو را درباره ابوبکر بپذیرم، خواهی گفت حق
آل محمد علیهم السلام را به ظلم گرفت و در غیر جایگاه خودش نشست و امیرالمؤمنین علیه السلام را از حق مسلّمش منع نمود
در این صورت، دیگر حرف من درباره علی علیه السلام نفعی ندارد که بگویم او فرد خوب و برجسته و امین بود پس به هر حال من نمی توانم هیچ یک از پیشنهادات تو را بپذیرم.
علی بن میثم گفت: پس دیدی برای مناظره و فهم مطالب نیامده ای؟!
منابع:
- بحارالانوار، ج 10، ص 370، ح 1.
- بحارالانوار، ج 10، ص 371، ح 3.
مراجعه شود به: