جابربن عبدالله می گفت:« از
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم درباره
سلمان فارسی پرسیدم.
فرمود:« سلمان دریای علم است که کسی به عمقش نمی رسد. سلمان به علم اول و آخر داناست. خداوند از کسی که سلمان از او نفرت دارد، نفرت دارد و دوست می دارد کسی را که سلمان دوستش دارد.»
از رسول خدا درباره
ابوذر و
مقداد و
عمّار پرسیدم.
پیامبر در مورد هر یک از آنها فرمود:« او از ماست، خداوند از کسی که او نفرت دارد، نفرت دارد و دوست دارد کسی را که او دوست دارد.»
برخاستم که آنها را بشارت دهم اما پیش از اینکه از محضر رسول الله خارج شوم فرمود:«ای جابر! بیا! تو هم از مایی، خداوند از کسی که تو نفرت داری، نفرت دارد و دوست دارد کسی را که تو دوست داری.»
به رسول خدا گفتم:« در مورد
علی بن ابیطالب چه می فرمایید؟»
حضرت فرمود:« او که جان من است. »
گفتم:«
حسن و
حسین چه؟»
فرمود:« آنها روح من هستند و
فاطمه ، مادرشان، دختر من است. هر چه فاطمه را ناراحت کند، مرا ناراحت می کند و هر چه او را شاد کند، مرا شاد می گرداند. خدا را گواه می گیرم که هر کس با آنها بجنگد من با او در جنگم و هر کس تسلیم آنها باشد، من با او از درِ سلم و صفا وارد می شوم.
ای جابر! هر گاه خواستی خداوند را بخوانی و مستجاب شود، او را به اسماء آنها بخوان که نزد خدای عزوجل محبوب ترین نامهاست.»
منابع:
بحارالانوار، ج 22، ص 347، ح 63.
مراجعه شود به:
مقامات جابر بن عبدالله انصاری نزد اهل بیت پیامبر
ملاقات جابر با امام باقر علیه السلام
رساندن سلام رسول خدا به امام باقر علیه السلام