شق القمر در خود قرآن آمده است. فرضاً کسی شق القمر را توجیه و تعبیر کند، داستان
معراج و سوره اسراء را چگونه می توان توجیه و تعبیر کرد؟
در کمال صراحت می فرماید: منزه است آن که شبی بنده خویش را از
مسجدالحرام تا
مسجدالقصی (بیت المقدس) برد تا برخی آیات خود را به او بنمایانیم. آیا این جریان یک خرق عادت، یک معجزه نیست؟
آیات 93-90 سوره اسرا و بعضی دیگر از آیات تقاضای معجزه به معنی آیت و بینه خواستن از طرف مردمی که واقعاً تردید دارند و دنبال دلیل و برهان و بینه می گردند نیست. این آیات و آیه 50 سوره
عنکبوت منطق خاص مشرکان را در معجزه خواهی و منطق خاص قرآن را در فلسفه معجزه پیامبران روشن می کند.
در آیات 93-90 سوره اسرا سخن مشرکان این چنین آغاز می شود:
ما به سود تو به تو نمی گردیم و وارد گروه و دار و دسته تو نمی شویم مگر آنکه تو به سود ما در مقابل، در این سرزمین خشک
مکه چشمه ای از زمین جاری سازی، یا باغی پر درخت که در آن نهرها جاری باشد یا خانه ای پر از طلا داشته باشی یا پاره ای از آسمان را بر ما بیفکنی و یا خدا و فرشتگان را نزد ما احضار کنی یا به آسمان بر شوی و برای ما و به نام و افتخار ما نامه خصوصی بیاوری.
مشرکان نگفتند:
لن نومن بک که به معنی این است که تا فلان معجزه را نکنی به تو ایمان نمی آوریم. گفتند:
لن نومن لک که به معنی این است که به سود تو به گروه تو ملحق نمی شویم یعنی یک تصدیق مصلحتی، یک خرید و فروش عقیده. به پیغمبر می گفتند: اگر تو پیغمبری، قیمت کالاها را از پیش به ما بگو تا در تجارتمان سود کنیم. واضح است که این معجزه خواهی یعنی بینه خواهی برای کشف حقیقت نیست. وسیله قراردادن پیغمبر است برای پول در آوردن. مشرکان می پنداشتند معجزه امری است در اختیار پیامبر. هر ساعتی که بخواهد و هر طور بخواهد و برای هر منظوری بخواهد معجزه می کند. در صورتیکه معجزه مثل خود وحی است. به آن طرف وابسته است نه به این طرف. همان طور که
وحی تابع میل پیغمبر نیست جریانی است که از آن سو که پیغمبر را تحت تاثیر قرار می دهد معجزه نیز جریانی است از آن سو که اراده پیغمبر را تحت تاثیر قرار می دهد و به دست او جاری می شود.
آنچه مشرکان از پیغمبرمی خواستند
معجزه، یعنی آیت و بینه به منظور کشف حقیقت که حقیقت جویان حق دارند از مدعیان پیامبری بخواهند، نبوده است ، چیزی بوده که شأن پیغمبران عموماً این نبوده که به چنین درخواستهایی پاسخ بگویند. این است که پیامبر فرمود:
سبحان الله، من بشری
رسول بیش نیستم یعنی آنچه شما می خواهید چیزی نیست که یک حقیقت جو از پیامبران و رسولان بخواهد و رسولان ملزم باشند به آنها پاسخ مثبت بدهند، چیز دیگری است. قرارداد و معامله است، مرا دیدن و خدا را ندیدن و از من به استقلال چیز خواستن است، اظهار
تکبر و
خودخواهی و اثبات امتیاز برای خود نسبت به دیگران است، تقاضای یک سلسله امور محال است معجزه یعنی بینه و آیت الهی که برای اثبات یک ماموریت الهی صورت می گیرد و به اصطلاح مقرون به تحدی است، منظور الهی از او در کار است، این است که محدود است به شرایط خاصی. اما
کرامت یک امر خارق العاده است که صرفاً اثر قوت روحی و قداست نفسانی یک انسان کامل یا نیمه کامل است و برای اثبات منظور الهی خاصی نیست. معجزه زبان خداست که شخصی را تایید می کند ولی کرامت چنین زبانی نیست.