دختر شمعون قبطیه، مادر ابراهیم پسر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بود که او را
مقوقس قبطی حاکم
اسکندریه و
مصر برای آن حضرت هدیه فرستاد.
پیامبر اکرم در سال ششم هجرت سفیرانی به کشورهای خارج فرستاد و طی نامههایی فرمانروایان این کشورها را به آئین توحید و اسلام دعوت کرد. نامه ای نیز به مقوقس فرمانروای مصر نوشت و او را به اّئین اسلام دعوت نمود. اگرچه مقوقس در ظاهر به ندای پیامبر پاسخ مثبت نگفت، ولی ضمن ارسال هدایائی به نامه ایشان محترمانه پاسخ داد.
در میان این هدایا کنیزی بود به نام ماریه که بعداً به افتخار همسری رسول خدا رسید و برای او فرزندی به اسم ابراهیم آورد که شدیدا مورد علاقه پیامبر بود؛ اما متاسفانه نور وجود ابراهیم پس از 18 ماه به خاموشی گرائید.
پیامبر که برای انجام کاری از خانه بیرون رفته بود از وضع وخیم فرزندش آگاه شد. به خانه آمد. او را از آغوش مادر گرفت و در حالی که آثار ناراحتی از چهره او نمایان بود فرمود: چشم می گرید و دل محزون میشود؛ ولی هرگز سخنی که موجب خشم خداوند باشد بر زبان جاری نمیسازم. اگر وعده صادق و محقق الاهی نبود که ما نیز به دنبال تو خواهیم آمد، در فراق تو بیش از این میگریستم و غمگین میشدم.
ماریه از زنان خوب پیامبر و مورد عنایت اّن حضرت و علاقمند به حضرت زهرا سلام اله علیها و امیرالمومنین علیه السلام بود و به همین جهت مورد اّزار و سخنان گزنده دیگر زنان پیامبر واقع میشد. پیامبر نیز برای اّسایش او خانهاش را در باغچهای در کنار مدینه -که به اّن « مشربه ام ابراهیم » می گویند- قرار دادند.
ماریه در زمان
عمر بن خطاب در سال 14 یا سال 16 هجری از دنیا رفت و عمر دستور داد مردم در تشییع جنازه اش حاضر شوند و خود بر او نماز گزارد و در قبرستان
بقیع به خاک سپرده شد.
منابع :
بحارالانوار، ج 22، ص 151 تا 156؛ فروغ ابدیت، ج 2، ص 800 و 801؛ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 349؛ اسدالغابه، ج 7، ص 253؛ لغت نامه دهخدا، شماره مسلسل 195، ص 47