قزلباشان جدید
«996 - 1135 ق»
پادشاهى
شاه عباس بزرگ «996 - 1038 ق /1588 - 1629 م» نه تنها اوج اعتلاى دولت صفوى است که پس از آن در مسیر انحطاط رفت، بلکه خط فاصلى است میان دولت صفوى قدیم و دولت جدیدى صفوى که پادشاه تازه بر تخت جلوس کرده، آن را در جهت دیگرى از نو سامان بخشید.
دولت صفوى قدیم که از آغاز بر اساس پندارهاى خدا سالارى شکل گرفت، در طى دورهاى، بیهوده کوشید تا بنیانهاى حکومتى را بر مبناى باورهاى خرافه آمیز و فوق انسانى بنا کند و با بهره جستن از اعتقادات عمومىو عامیانه، آن را تجلى مظهر دین و دولت حق جلوه گر سازد. ایمان محکم صوفیان به مرشد کامل و صوفى اعظم، اگر در برههاى توانست آنها را حتى دست خالى و بدون سلاح به میدانهاى نبرد آورد، پس از تشکیل دولت و ایجاد نهادهاى سیاسى و اجتماعى و چرخش امور و اتخاذ سیاستهاى بلافاصله موجود، ناکارآمدى و زنگ زدگى خود را به سرعت عیان ساخت. این روند با شکست شاه اسماعیل اول در
چالدران و از پرده بیرون افتادن اولوهیت دروغین شاهى، چنان مسیر شتابانى را پیمود که هنوز دیرى نگذشته، باورهاى کهن و اطاعتهاى بى چون و چرا، جاى خود را به رقابتهاى طوایف قزلباش در کسب بیشتر امتیازات و سهم افزونتر از مواهب حکومتى داد. با خدشه دار شدن عقاید کهنه، نیروهاى اجتماعى تازهاى پا به میدان رقابت گذاشتند که پیش از آن تصورش نمىرفت و قریب نود سال، سرزمین ایران را عرصه این قدرت طلبیها و ماجراجوییها ساخت که حکایت غم انگیز آن در بخشهاى پیشین به اجمال گزارش شد.
انجام تغییرات وسیع اجتماعی در عهد شاه عباس بزرگ
تدابیرى که شاه عباس بزرگ در تغییر اوضاع و سازماندهى مجدد جامعه به مورد اجرا گذاشت؛ نتیجه منطقى فرآیندهایى بود که در طول سلطنت طهماسب و در زمان سلطنت کوتاه مدت و پر آشوب جانشینانش؛ شاه
اسماعیل دوم و سلطان محمد شاه آغاز شده بود. انجام تغییرات وسیع اجتماعى، اگرچه جبر زمانه و نیاز اوضاع و احوال آن عصر بود، اما رأى صائب و سیاستهاى مدبرانه و جسارت شاه عباس و همچنین تشخیص درست و هوشیارانه براى انجام هر یک از این تغییرات، بى شک، در به ثمر رسیدن موفقیت آمیز آنها تأثیرى به سزا و شایسته داشت.
در عهد شاه طهماسب، دولت صفوى که به دست فرقه قزلباش تضعیف شده بود و حتى شاه به همراه پسر شجاع و امیرش حمزه میرزا هم نتوانست قزلباشان را
مطیع اوامر خود سازد؛ در عین حال در معرض تهاجمات شکننده خارجى قرار داشت. دشمنان سنتى ایران یعنى عثمانى و ازبک، هر یک از سویى به درون خاکهاى ایران پیشروى و نفوذ کرده بودند، و بخشهایى از ایران زمین را در اختیار خود داشتند؛ عثمانیها تا
تبریز آمده و
ارگ شهر را به صورت پادگان نظامىدرآورده بودند. و ازبکان که
هرات را آماج حملات خود ساخته بودند، على رغم مقاومت دلیران على قلى خان شاملو به مدت 9 ماه، شهر در ربیع الاول 997 ق / فوریه 1589 م به دست دشمن افتاد. این امر در نتیجه خیانتى بود که رقیب دیرینه اش، مرشد قلى خان انجام داد و به عمد، از ارسال نیروهاى کمکى از قزوین تعلل نمود؛ در نتیجه بخشى از ایران به سبب رقابت دو طایفه قزلباش، به تصرف بیگانگان درآمد و على قلى خان هم در این ماجرا، سر باخت.
سیاست های خارجی مدبرانه شاه عباس اول در اوان جلوس بر تخت
شاه عباس به خوبى مىدانست که با آشفتگى اوضاع داخلى،
قادر نیست در دو جبهه با بیگانگان رو به رو شود. از جهتى دیگر، همانقدر که نیروى ازبکان غیر منظم و فاقد انسجام مىبود، بالعکس نیروى عثمانى، داراى تشکیلات نظامىمرتب و مجهز به انواع سلاحهاى پیشرفته روزگار خود بود. از این رو، مصاف و رویارویى با این نیروى مهیب، با آن پراکندگى بین طوایف قزلباش که ستون فقرات نظامىصفوى به شمار مىرفتند مشکل و حتى غیر ممکن به نظر مىرسید. هنر شاه عباس جوان در این برهه از تاریخ حساس ایران، در آن بود که توانست ارزیابى درستى از توان و قابلیتهاى نظامىخود و اوضاع سیاسى بین المللى داشته باشد و با اتخاذ سیاستى درست، نخست از اتحاد و اتفاق دو نیروى مخاصم و اشغالگر جلوگیرى کند و اجازه دهد، با در دست گرفتن هر چه بیشتر اوضاع و تجهیز لازم نیروها، در فرصت مناسب به مقابله با بیگانگان برخیزد. شاه براى آنکه دستش در جبهه شرق باز باشد، پیمان صلحى با عثمانیها امضا کرد و پهنهاى بزرگ از خاک ایران را به آنان واگذاشت. پذیرش این صلح خفت آمیز، که نشانه ضعف موضع شاه عباس مقارن با زمان جلوس او بر تخت بود، در عین حال حکایت از دید روشن و واقع بینى این پادشاه جوان داشت که تسلیم امیال و یا احساسات نمىشد.
قزلباش مانعی جدی در برابر اصلاحات
شاه عباس متوجه این مسئله مهم بود که نباید در به زانو درآوردن قزلباش که همچون استخوان لاى زخم، به صورت مانعى جدى در برابر هر اصلاح و تغییرى قد علم مىکرد، غفلت ورزد؛ اما همین قزلباشان، ستون فقرات ارتش صفوى را تشکیل مىدادند و مضمحل کردن آنها نیازمند صرف وقت و زمان بود. به همین جهت بى درنگ به تشکیل لشکرى از غلامان و از میان امیران گرجى، ارمنى و چرکسى یا از پسرانى که از ایشان به وجود آمده بود، پرداخت. ]براى اطلاعات بیشتر رجوع کنید به مقاله (تشکیل ارتش نوین ایران در عهد شاه عباس اول)[. طولى نکشید که شمار این سربازان به 10/000 تن رسید که مستقیما" از خزانه شاهى حقوق و مواجب دریافت مىکردند. به همین جهت، تنها از شاه فرمان مىبردند و تحت تسلط هیچ رهبر طایفهاى نبودند.
تشکیل ارتش جدید و مستقل از قزلباشان در عهد شاه عباس بزرگ
تشکیل ارتش جدید و مستقل از قزلباشان، و وهن و ضعف قدرت آنها را به همراه داشت؛ از این رو، سران قزلباش تصمیم گرفتند، پادشاه جوان را در جبههاى دیگر به چالش بخوانند و او را وادار به اطاعت از شوراى امیران قزلباش سازند. هدف اصلى این چالش، وکیل شاه، مرشد قلى خان استاجلو بود. مرشد که از توطئه بر ضد خود آگاه شد که در آن، تقریبا" از همه قبایل قزلباش شرکت داشتند، به دربار گریخت؛ توطئه گران در پى او روان شدند و از شاه عباس عزل وکیل و تشکیل شوراى امیران را به آن صورت که در زمان پدرش وجود داشت، خواستار شدند. اگر عباس از خود ضعف نشان مىداد، محکوم آن بود که همچون پدرش مطیع قزلباشان و اوامر این یاغیان زیاده طلب و خودسر را به مورد اجرا گذارند. اما شاه از خود قاطعیتى نشان داد که امیران قزلباش تصور آن را نمىکردند؛ بلافاصله دستور داد تا سران توطئه را بدون رحم و شفقت به قتل درآورند؛ سپس به همراه قزلباشانى که «شاه را دوست مىداشتند» دیگر اشخاص و شخصیتهایى را که در این توطئه دست داشتند، یکى بعد از دیگرى به قتل رساند؛ در این میان، چند نفرى از سران به
بغداد گریختند و به دربار عثمانى پناهنده شدند. شاه نیز فرصتى به بازماندگان قزلباش براى ترمیم ضربات نداد. در 10 رمضان 997 ق / 23 ژوئیه 1589 م، عباس، ترتیب کشتن نیرومندترین وکیل یعنى مرشد قلى خان را که بیش از حد در امور دخالت مىکرد و در عین حال همواره خطرى محسوب مىشد، صادر کرد؛ پس از آن، رهبر ترکمانان را که برادرش طهماسب را در 993 ق / 1590 م به شاهى اعلام کرده بود، به قتل رساند. این نمایش قدرت شاه، باعث شد تا برخى دسته هاى قزلباش از بیم جان فرار کنند. در 999 ق / 1590 م، شاه که هنوز احساس امنیت و ثبات نمىکرد، پدر بخت برگشته و برادرانش را به دست جلاد سپرد تا همه آنان را کور سازند و بدین ترتیب مدعى براى جانشینى و جایگزینى او باقى نماند.
ثمره سیاسى که شاه عباس در تربیت غلامان در برابر نفوذ قزلباش در پیش گرفته بود، به زودى خود را آشکار کرد. عباس توانست فرماندارى ایالت بزرگى چون فارس را به یک گرجى الاصل به نام الله وردى خان بسپارد که لقب قوللر آقاسى یعنى فرماندهى غلامان را داشت. خارج کردن این مناصب از دست قزلباشان، ضربه دیگرى بر پیکر فرتوت و ضعیف قزلباشان بود که در ادامه انقلاب سیاسى و اجتماعى شاه عباس را در دیگر زمینهها فراهم ساخت.