بی دلیل بودن مدعیات اومانیستی و مبانی آن یکی از نقطه ضعفهای اومانیسم است.
اومانیستها پیش از آنکه در پرتو براهین، آنچه را که مدعی آن بودند، نتیجه گیری کنند، گرفتار نوعی حرکت احساسی و عاطفی در برابر حاکمیت کلیسا، دل باختگی و شیفتگی در برابر رم و یونان باستان و دلبستگی ویژه به سالار منشی شده بودند،
تامس جفرسن در بیانیه استقلال آمریکا گفت:
«ما این حقایق را بدیهی میدانیم که تمامی افراد انسان برابر آفریده شدهاند»
دیویس تونی در مورد مفاهیم کلی مطرح شده از سوی اومانیستها، ضمن آنکه آنها را در جهت منافع مطرح کنندگان آن میداند، مینویسد:
« شرط احتیاط آن است که همیشه از خود بپرسیم پشت این مفاهیم کلان و جهان شمول، کدام منافع شخصی و محلی نهفته است».
اومانیستها در کل، درصدد تهیه برنامهای برای ارج و مقام انسان و اصلاح اندیشهها نبودند بلکه در پی راهحلهای ساده تری برای سالاری گروههای اجتماعی پیشین بودند.
آنان از هر چیزی که نفی قرون وسطی باشد استقبال میکردند و بر آن تأکید داشتند حاکمیت کلیسا و نگرش دینی و خدا، گناه نخستین و بدسرشتی انسان، توجه به بعد روحی و ریاضت کشی و بی اعتنایی به لذایذ جسمی و بی اعتنایی به عقل و خردورزی، اموری بود که در قرون وسطی بر جامعه سیطره داشت، و امانیستها دقیقاً به مبارزه با قدرت و حاکمیت کلیسا، اعقتادات دینی و خدا محوری پرداختند و به نیک سرشتی انسان و لذایذ مادی و جسمانی و اهمیت دادن به خردورزی و آزادی مطلق انسان از قید و بندهای اجلاقی و حقوقی الهی همت گماشتند.
اومانیستها نه در بعد هستی شناختی و معرفت شناختی دلیلی بر وانهادگی و آزادی مطلق انسانها ، نفی خدا و نظام ناشی از آن و بی نیازی از وحی ارائه کردند و نه در بعد ارزش شناختی دلیل مقتضی بر ابتنای ارزش اخلاقی و حقوقی بر آمال، آرزوها پنداشتهها و اندیشههای بشری اقامه کردهاند.
حتی نمیتوان این گونه مسایل عقلی و فلسفی را با تحلیلهای روان شناختی برخی فلاسفه انسان مدار، نفی یا اثبات کرد، بلکه دلایل علقی و نقلی و شواهد تجربی بر خلاف آن دلالت دارد.
کتاب: انسان شناسی
نویسنده: محمود رجبی
صفحه: 53