نگاه اجمالی
جمع کثیری از روان شناسان و جامعه شناسان و روان پزشکان کوشیدهاند تجربه کمرویی را معنا کنند. دیدگاه آنها در مورد علت کمرویی به پاسخهای متفاوتی منتهی شده است. «نظریه پردازان صفات» معتقدند کمرویی یک صفت است که از طریق توارث منتقل میشود. «رفتار گرایان» بر یادگیری
کمرویی تاکید دارندو معتقدند برای
درمان آن لازم است
مهارت اجتماعی لازم برای برقراری ارتباط ثمر بخش با دیگران آموخته شود. در مقابل «جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعی» بر تاثیر اجتماع و بر چسبهای اجتماعی تاکید دارند.
نظریه صفات
افراد اغلب اوقات میتواند در ریشه یابی کمرویی ردپای تاثیر وراثت را بیابند. هیچ واقعیتی مسلمتر از این نیست که کمرویی در خانوادهها پخش میشود. این یک دیدگاه بدبینانه است که گناه کمرویی و هر رفتار دیگری را به گردن ژنهای والدین میاندازند. یک نظریه کاملتر از طرف «ریموند کتل» (Raymond Cattell) ارائه شد و او رفتار و شخصیت انسان را ناشی از مجموعهای از صفات میداند. یکی از
صفات شخصیتی «عامل H» (هاش) است.
عامل «H» مرکب از دو ویژگی است: ویژگی اول مربوط به افرادی است که خصوصیت آنها خشن بودن و شجاع بودن در مقابل مشکلات زندگی مقاومت کردن است. این افراد به صورت«H
+» (هاش مثبت) علامت گذاری میشوند. ویژگی دوم مربوط به افرادی است که آمادگی بالایی نسبت به پذیرش تهدید از خود نشان میدهند و آنها از اجتماع کناره گیری میکنند. این گروه را با نام «H
-» (هاش منفی) علامت گذاری میشوند. طبق نظریه صفات «کتل» افراد «
-H» همان افراد کمرو هستند.
نظریه یاد گیری (رفتارگرایی)
رفتارگرایان معتقدند «خوب یا بد» ما چیزی هستیم که یاد گرفتهایم. در واقع
انسان به طریقی رفتار میکند که پاداش مثبت داشته باشد و اعمالی را که نتایج منفی دارند را متوقف کرد. و از آن اجتناب میکند. رفتار گرایان ادعا میکنند که میتوانند از یک انسان بد ، فرشته بسارند و یا یک فرد دارای صفت «
-» را به یک فرد «H+» تبدیل کنند، آنهم از طریق یادگیری و روشهای آن. رفتار گرایان جدید کمرویی را یک واکنش ناشی از هراس نسبت به وقایع اجتماعی قلمداد میکنند. این یادگیری ممکن است محصول یکی از موارد زیر باشد:
|
*داشتن تجربه منفی در گذشته از روابط با مردم در موقعیتهای مشخص ، خواه از طریق تماس مستقیم یا مشاهده بلایی که بر سر دیگران آمده است.
|
*عدم فراگیری مهارتهای صحیح اجتماعی
|
*تصور منفی از رفتار خود داشتن و مداوم نگران عملکرد خود بودن
|
*یاد گیری این مطلب که بخاطر عدم لیاقت فردی به خود ارزش قائل نشود.
|
«من کمرو هستم» ، «من بیارزش هستم» ، «من نمی توانم آن کار را انجام دهم» و «من مادرم را میخواهم» بدین ترتیب اگر کمرویی از یادگیری راههای نادرست عمل کردن در حضور دیگران پدید میآید، پس اگر فردی با استفاده از راههای دست تشویق شود، کمرویی باید کنار برود. در این دیدگاه رفتار فری کمرو باعث بروز کمرویی میشود.
دیدگاه روان شناسی اجتماعی
موقعیتهای اجتماعی
فردی که در چنگال نیروهای اجتماعی گرفتار شده است ممکن است به سادگی مبدل به فردی کمرو گردد. زیرا به سادگی نمیتوان به افراد دیگر دسترسی داشت. در جوامع امروزی موقعیتهای اجتماعی کمی جهت مشاهده روابط گرم ، بخشنده و مشترک در میان اعضا خانواده یا دوستان و همسایگان وجود دارد. همچنین فرصت برای «تمرین مکالمه ، یادگیری نحوه دریافت واکنش از دیگران ، مذاکره کردن و تعریف کردن و تعریف شنیدن از دیگران» بسیار کم و برای افراد منزوی (کمرو) دور از دسترس است.
تمایل به بهترین بودن
میزان اهمیتی که برای اثبات ارزشمند بودن از نظر «موقعیت مادی ، کسب مقام و پیشرفتها» قائل میشویم بشدت توسط کودکان احساس میشود، برای اینکه مورد علاقه باشند، پذیرفته شوند و به آنها (ارزش) داده شود بایستی پاسخهای مطلوب را ارائه دهند. این تاکید بیش از اندازه بر رقابت و پیشرفت فردی در شیوع پدیده کمرویی مؤثر است. در واقع وقتی ارتباط ما با دوستان ما مطلقا «سودگرایانه» است. پس طبیعی است نگران آن باشیم که مبادا چیزی که ارائه میدهیم (رفتار) به قدر کافی خوب نباشد. زیرا در غیر این صورت کنار گذاشته خواهیم شد.
بر چسبهای اجتماعی
احتمال دارد عنوان و بر چسب کمرویی قبل از اینکه واقعا کمرو باشیم، پدید آمده باشد. در واقع ما پی در پی بر روی افراد دیگر و حتی شخص خودمان از طریق تجربیاتمان برچسب میزنیم. برچستها خلاصه مناست و ساده شدهای از تجربیات پیچیدهای میباشد: «او متزلزل است، او دروغگو است، من رک هستم، من کمرو هستم و … »
اما درک این مطلب مهم است که در بسیاری مواقع یک عنوان و بر چسب بر پایه اطلاعات کم یا مبهمی شکل گرفته است. آنها به واسطه برخی پیش داوریهای فردی شکل میگیرند. علاوه بر آن اطلاعاتی که توسط آنها منتقل میشود معمولاً از صافی عینک ذهنی فرد برچسب زننده میگیرند. (اطلاعات ذهنی هستند و عینی)
دیدگاه جامعه شناسی
تاثیر والدین
تحقیقات نشان میدهد پدران و مادران کمرو فرزندان کمرویی نیز به بار میآورند و پدران و مادران غیر کمرو بر فرزندان غیرکمرو. اگر چه این مطلب میتواند به عنوان تائیدی بر نظریه « صفات و انتقال از طریق ارث » باشد. اما یک نقطه جالب توجه وجود دارد و آن اینکه داشتن حداقل یک والد کمرو شانس مبدل شدن کودک به فرد کمرو را افزایش میدهد اما یک کودک مانند آنان کمرو خواهد شد و آن احتمالاً اولین فرزند است و کمتر پیش میآید که فرزندان بعدی کمرو شوند. آنان به این خاطر کمرو نمیشوند که والدین خواستههای کمتری از آنان دارند و بنابراین فشار کمتری بر آنان وارد میکنند و این دلیل بر تاثیر محیط بر کمرو شدن است.
تاثیر مدرسه
برای رشد صحیح یک کودک وجود امنیت در محیط و در ارتباط با دیگران ضروری است. و این وظیفه مدرسه و بخصوص معلم است که به کودک نحوه «رفتار گروهی و اجتماعی و استفاده از وسایل و تجهیزات ، ابراز علاقه و توجه شادمانه و چگونه موفق زیستن در اجتماع » را آموزش دهند. اما معلمین در کل دانش آموزان کمرو را در نمییابند (شناخت کافی از آنها ندارند) و شناسایی این دانش آموزان عاجزند.
چه چیزی باعث میشود که معلم نمیتواند آنها را شناسایی کند؟ شاید به این دلیل که آنان مشکل آفرین نیستند و در کلاس سر و صدا راه نمیاندازند و حتی سؤالات خود را نیز مطرح نمیکنند. این امر دیگران را به این نتیجه گیری سوق میدهد که آنان یک «مساله» نیستند، پس جای تعجبی ندارد معلمین نسبت به آنها حساس نیستند.
مباحث مرتبط با عنوان