علاءالدین کرپا ارسلان
«604 584 ﻫ / 1207 1188 م»
علاءالدین کرپا ارسلان از نامآورترین و بهترین فرمانروایان یلیان بود که به دادگستری و هنر دوستی شناخته شده و در عالم ادبیات پارسی نیز جایگاهی رفیع دارد تا بدان حد که نظامی گنجوی، بهرامنامه خود را به نام او سروده است. پدر علاءالدین معلوم نیست که ارسلان آبه بوده یا فلکالدین. هرچند از تحقیقات چنین بر میآید که ارسلان آبه میبایست پدر وی بوده باشد و فلکالدین برادر کرپا ارسلان است. ابن اثیر درباره مرگ ارسلان آبه مینویسد ( جانشینی را برای پسرش فلکالدین وصیت کرد)( و پیداست که وی پسر دیگری نیز داشت و از سوی دیگر در این بیت نظامی
از بلندی برادر فلک است در بزرگ مقابل ملک است
میتوان آن را اشارت نظامی به برادر او فلکالدین دانست . به هر حال نخستین خبری که از وی در کتب تاریخی آمده مربوط به آمدن علاءالدین نزد طغرل سوم واپسین امیر سلجوقی به سال 584 ﻫ / 1188 م است.
در این سال طغرل جنگی با خلیفه کرده بود و راوندی پس از یاد کردن از آن نبرد مینویسد (و چون آن مصاف شکست شد علاءالدین خداوند
مراغه به خدمت سلطان رسید و به
همدان دستبوس کرد و سلطان او را اعزاز تمام و اکرام نمود و پسر خود را برکیارق بدو سپرد )( و پس از ذکر پارهیی حوادث میگوید ) روز دیگر اتابک علاءالدین به مراغه رفت و سلطان روی به جانب آذربایگان نهاد / راحه الصدور، چاپ گیب ، ص 8 347 ().
گویا لقب اتابکی برای علاءالدین به جهت همین سپردن پسر طغرل سوم بدو بوده است.
از این تاریخ به بعد تا سال 602 ﻫ / 1205 م ، نامی از علاءالدین در تاریخ نیست. در این سال ابن اثیر جنگ او را با ایت نمش ، پیشکار اتابک ابوبکر که فرمانروای
عراق عجم و آذربایجان نیز بود بدین شرح مینگارد که چون اتابک شبانه روز مشغول به شرابخواری و خوشگذرانی بود و به کارهای ولایات رسیدگی نمیکرد، علاءالدین با مظفرالدین کوکبری، حاکم اریل ، متحد شده و تصمیم میگیرند تا آذربایجان را از حوزه نفوذ اتابک خارج نمایند.
لشکرکشی مظفرالدین به مراغه
مظفرالدین با سپاه خود به مراغه نزد علاءالدین میرود و از آنجا آهنگ
تبریز کردند. ابوبکر با شنیدن این خبر فرستادهای نزد ایت نمش میفرستد و او را از ماوقع جریان مطلع میسازد. ایت نمش که در این ایام با اسماعیلیان
الموت در جنگ بود، با شنیدن این خبر دست از نبرد شسته با سپاه انبوه، روانه آذربایجان میشود و چون به پیش ابوبکر رسید، نخست نامهای به مظفرالدین فرستاده پیغام داد: ( ما تو را مرد هنر دوست و نیکوکاری شناخته بودیم و با این حال چگونه بر خاک مسلمانان تاختهای؟ و آنگاه تو خداوند دیهی بیش نیستی و ما را از خراسان تا اریل است که اگر از هر شهری ده مرد بیرون آوریم چندین برابر سپاه تو سپاه خواهیم داشت. پس برای تو هیچ بهتر از آن نیست که از راهی که آمدهای برگردی). مظفرالدین پس از دریافت نامه، از جنگ منصرف شده به شهر خود بازگشت پس علاءالدین به ناچار و به تنهایی با سپاه ابوبکر و ایت نمش روبرو شد و چون تاب مقاومت نداشت، پیشنهاد صلح و دوستی داد و مقرر داشت تا یکی از دزهای خود را به ابوبکر دهد. ابوبکر نیز دو شهر ارومی و اشنو را به علاءالدین وا گذاشت و بدین ترتیب جنگ و دشمنی به پایان رسید.
از این پس خبری از علاءالدین جز مرگ او در سال 604 ﻫ / 1207 م در تاریخها نیست. راوندی که هم زمان علاءالدین بوده و کتاب خود را به نام راحه الصدور پس از مرگ او به پایان رسانده ، او را به دادگری ستوده است. همچنین درباره قرآن سی پاره مشهور که سلطان طغرل به دست خود نوشته بود و راوندی وصف بسیار از آن میکند میگوید: و آن مصحف پیش پادشاه عادل علاءالدین خداوند مراغه مانده است و بعضی پیش بکتمر پادشاه اخلاط و بعضی پیش نقاشان