علاء الدوله شرف الملوک حسن
«وفات حدود 558-567 ق /1163-1167 م»
در برخی از پیکارها همراه پدرش شاه
غازی بود، اما چون کفایت و شجاعتی از خود نشان نداد، شاه غازی از او در خشم شد «جمله نام او باز گرفت / ابن اسفندیار: ذیل، 98». پس از مرگ شاه غازی، امیران دولت، شرف الملک حسن را که در رکون بیمار بود، به ساری فرا خواندند. وی آهنگ ساری کرد و از همان آغاز به سرکوب و قتل نزدیکان پرداخت. نخست ناصر الملک را توسط برادر خود او از میان برداشت. سپس کس فرستاد تا حسام الدوله شهریار بن علی، عمویش را به قتل آورند، اما حسام الدوله گریخت و به فیروز کوه رفت. حسن پس از ورود به ساری به گرمی مورد استقبال قرار گرفت. چندی بعد کسانی را برای دستگیری حسام الدوله به
دماوند فرستاد. شمس الدین علی کیا، امیر دژ فیروزکوه که نخست حسام الدوله را در پناه گرفته بود، چون دید بزرگان ساری به فرمان حسن گردن نهادند، حسام الدوله را به مأموران حسن تسلیم کرد و آنها نیز سر از تن او جدا ساختند «ابن اسفندیار: ذیل 106 و 107». پس از آن نوبت به قتل سابق الدین قزوینی رسید که از دلاورترین سرداران شاه غازی بود و پس از مرگ او، حسن را به ساری فرا خوانده بود. گفتهاند که حسن سخت بیدادگر بود و از هیچ خطایی در نمیگذشت و سیاست او بیشتر به چوب زدن بود. چنان که در
طبرستان «چوب حسنی» زبانزد همگان شد «مرعشی: تاریخ طبرستان و رویان و
مازندران، ص 175». او به هر دیاری که میرسید چند روزی اقامت میکرد و عدهای را از دم تیغ میگذراند «ابن اسفندیار، ذیل، 109».
شرف الملوک حسن، مدتی نیز گرفتار پیکار با ترکان بود. نخست سپاهی به سنقر اینانج، یکی از یاران
سلیمان سلجوقی داد که از مقابل ایلدگز گریخته و به طبرستان آمده بود. اینانج بر ایلدگز حمله برد و او را شکست داد و در دژ طبرک ری نشست. اما چندی بعد به دست غلامانش کشته شد و ایلدگز بر طبرک تاخت «561 ق / 1166 م» و پس از تسخیر آن دژ، به کین خواهی از شرف الملوک حسن که اینانج را یاری داده بود، به طبرستان تاخت و یک چند فیروز کوه را در محاصره گرفت، اما کاری از پیش نبرد و بازگشت. در 568 ق / 1173 م، سلطان شاه پسر اتسز، پس از مرگ پدر را از برابر تکش گریخت و با یارانش به دهستان رفت و از شرف الملوک پناه خواست. شرف الملوک نیز، پسر خود اردشیر را با تدارکی بسیار به پیشواز فرستاد. از آن سوی مؤید آی اِبه، سردار سنجر و عامل گریز وی از جنگ غُزان که در آن ایام در
خراسان بود، برای بهره برداری از اوضاع به دهستان رفت و سلطان شاه را بفریفت و با خود به خراسان برد. وی که از اسپهبدان باوند کینه در دل داشت، چندی بعد به پشتیبانی سلطان شاه به طبرستان حمله برد. نخست دژ پالمن را گشود و سپس روی به همیشه آورد و پس از چهل روز محاصره، آن جا را تصرف کرد و 000/4 تن را از دم تیغ گذراند. سپس به ساری تاخت و آن شهر را ویران کرد.
شرف الملوک به رویارویی برخاست و با سپاه به حدود شارمام تاخت. مؤید برادر خود قوشْتُم و ترکان خوارزم را به پیکار شرف الملوک فرستاد. در این پیکار قوشتم به سختی شکست خورد و مؤید به
گرگان عقب نشینی کرد.
در میان این پیکار، به سبب بیدادگریهای شرف الملوک، بیشتر مردم مازندران به پسر دلیر و آزاده و دانشمند او گِرْد بازو گرایش یافتند و چنان شد که لشکر او از لشکر پدر بسیار فزونتر شد. این امر بر شرف الملوک گران آمد و جمله حواشی و اهل قلم را که در خدمت پسر بودند، نابود کرد. گرد بازو از سیاست سرکوبگرانه پدر سخت رنجور شد و به بستر افتاد و چندی بعد درگذشت. مرگ گردبازو بر درندگی شرف الملوک افزود، چنان که در یک نوبت 400 مرد را گفت تا دست و پای بریدند. سپس برای کین خواهی از مؤید آی اِبه، امیران خویش را گرد آورد و با لشکری به خراسان فرستاد و گفت «از اول خراسان تا طوس چنان بسوزانند که خلال در آن
ولایت بنماید؛ کودک شیرخواره در گهواره باید که بکشند. / ابن اسفندیار: ذیل، 117». او تهدید کرد که اگر
مسجد و
زیارتگاه و مواضع دیگر ناسوخته بر جای بماند، آن امیران را خواهد سوزاند. اما چیزی از خروج سپاه نگذشته بود که گروهی از غلامانش شبانه بر او تاختند و پیکرش را پاره پاره نمودند. وی نزدیک 9 سال فرمانروایی کرد. بعد از او پسرش حسام الدوله اردشیر به جای پدر نشست.