روزی
امام علی علیه السلام شمشیری را برای فروش به بازار آورد و فرمود:« کیست که این شمشیر را از من بخرد؟ سوگند به خدایی که جان علی به دست اوست، اگر بهای خرید یک پیراهن را داشتم، شمشیرم را نمیفروختم.»
شخصی نزد امام آمد و گفت:« من به شما یک پیراهن میفروشم. ولی پول آن را هر زمان که سهم خود را از
بیت المال دریافت کردید، بپردازید.» امام علی علیه السلام نیز پذیرفت.
در روایت دیگری چنین آمده است:
روزی
عبدالله بن جعفر ( شوهر
حضرت زینب سلام الله علیها ) به امام علی گفت:« ای امیرالمؤمنین، به خدا سوگند اگر اسبم را نفروشم هزینهی اداره زندگی را ندارم. اگر ممکن است دستور بدهید کمی از بیت المال به من بدهند تا کمک خرجی برایم باشد.»
امام در پاسخش فرمود:« نه، به خدا سوگند چیزی برای دادن به تو سراغ ندارم، مگر اینکه به من فرمان دزدی بدهی تا بتوانم به تو چیزی ببخشم.»
حضرت علی علیه السلام در زمان حکومتش به مردم
کوفه میفرمود:« هرگاه من وقتی از شهر شما میرفتم، اضافه بر اسب و زاد و توشه و خدمتکارم چیز دیگری به همراه بردم، بدانید من خیانتکارم.»
هزینهی اداره زندگی امام علی علیه السلام از دسترنج شخصیاش در
ینبع مدینه تأمین میشد؛ به مردم نان و گوشت میبخشید، ولی خود نان و
روغن زیتون میخورد.
منابع:
- بحارالانوار، ج 41، ص 294، شماره 17 ----- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید