عبیدالله بن عباس برادر
ابن عباس و پسرعموی
امیرالمؤمنین می باشد که از سوی ایشان، حاکم بخشی از
یمن بود. در اواخر دوران خلافت امیرالمؤمنین ، سلسله تجاوزهایی از سوی
معاویه به مناطق مختلف شیعیان صورت گرفت که بسیاری از آنها به فرماندهی بسر بن ارطاه بود. در یکی از این تجاوزات، به
مکه و
طائف و سپس به یمن حمله کرد. در مکه همسر عبیدالله و دو فرزند او سلیمان و داوود را گرفتند و به دستور بسر، سر فرزندانش را از تن جدا کردند. البته بعضی گفته اند که محل قتل آنها یمن بوده است و این اتفاق در حمله به یمن رخ داده است.
در ادامه، بسر به نجران رفت و عبدالله بن عبدالمدان ( پدرزن عبیدالله ) را نیز کشت. پس آن متوجه یمن شد که عبیدالله از شهر گریخت و با سعید بن نمران دیگر کارگزار امام علی علیه السلام نزد حضرت رفتند. در این منطقه بسیاری از شیعیان به شهادت رسیدند. امام از این حرکت آنها که شهر را رها کرده بودند، ناراحت شد و بر فراز منبر رفت و سخنانی را در سرزنش مردمی که به یاری حضرت بر نمی خاستند بیان فرمود که این سخنان در خطبه 25 نهج البلاغه مضبوط است.
پس از شهادت امام علی علیه السلام،
حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام سپاهی را برای جنگ با معاویه ترتیب داد و عبیدالله بن عباس را به فرماندهی آن برگزید. از دلایل عمده این انتخاب آن بود که امام در آن جو شک و تردید و سستی، بهترین شانسی که برای این کار داشت آن بود که فردی از خاندان خود را برای این کار برگزیند. افزون بر آن عبیدالله، کینه شدیدی نسبت به معاویه داشت، زیرا چندی پیش از آن بسر بن ارطاه، سردار معاویه طی حمله ای که ذکر شد، دو فرزند او را به قتل رسانده بود.
در عین حال امام احتیاط را از دست نداد و در معادن برای وی برگزید. یکی
قیس بن سعد و دیگری سعد بن قیس. امام آنان را بهبه سوی دشمن فرستاد و خود عازم مدائن شد. پیش از ترک آنان ما به عبیدالله نصایحی فرمود: بر خودت لازم گردان، روی خود را گشاده دار، مردم را زیر چتر محبت خود گیر، آنان را به مجالس خود نزدیک کن، با این دو مشورت نما و قبل از آنکه جنگ را شروع کنند، تو جنگ را آغاز مکن. سپس دستور داد که به سمت
فرات رفته و از آنجا راهی مسکن شده و در برابر معاویه بایستد . امام فرمود: خود بعدا به سپاه ملحق خواهد شد.
هنگامیکه سپاه کوفه مقابل سپاه معاویه قرار گرفته اند، معاویه درصدد برآمد سرداران سپاه را بفریبد.
برای این کار شایعاتی را پخش کرد مبنی بر اینکه امام حسن درخواست صلح کرده است. پس از ان از عبیدالله خواست که ملاقاتی با هم داشته باشند و در آن ملاقات گفت: اگر به ما ملحق شوی از سرداران ما خواهی بود و یک میلیون درهم به تو خواهم داد. نصفش را وقتی به ما ملحق شدی و نصف دیگرش را هنگامی که به کوفه وارد شدم، خواهی گرفت. سپس معاویه به دروغ گفت: حسن بن علی از من درخواست صلح کرده و کار را به من واگذار کرده است.
پس از این ملاقات، عبیدالله شبانه به معاویه ملحق شد. فردا صبح مردم برای نماز صبح در لشگرگاه حاضر شدند، اما اثری از فرمانده شان نبود و در آنجا بود که قضیه بر ملا شد. قیس بن سعد با مردم نماز گذارد و پس از آن به بدگوئی از
عباس عموی پیامبر پردات که چگونه در
بدر همراه مشرکان بود و اسیر شد. پس از آن به عبیدالله بن عباس حمله کرد که چگونه خیانت کرد و در یمن از برابر بسر بن ارطاه گریخت و اجازه داد تا فرزندانش کشته شوند.
با رفتن عبیدالله، قریب دو سوم سپاه
عراق به معاویه پیوست و بدین ترتیب تنها چهار هزار نفر در کنار قیس بن سعد باقی ماندند.
به طور کلی عبیدالله، عنصر سست مایه ای بود و خیانت او، از عوامل اصلی شکست سپاه عراق در برابر معاویه و از دلایل اصلی پذیرش صلح توسط امام مجتبی می باشد.
منابع:
قاموس الرجال ج 7 ص 70 و 71 / شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 11 ص 42 / تاریخ خلفا ص 364 الی 366 / نهج البلاغه خطبه 25