روز یازدهم
محرم، هنگامی که می خواستند کاروان اسیران اهل بیت را از
کربلا حرکت دهند، بانوان کاروان به
عمر بن سعد گفتند:« شما را به خدا ما را از کنار کشتگانمان عبور دهید.» و هنگامی که بدنهای پاره پاره شهدا را مشاهده کردند که زیر سم اسبها لگدکوب شده بود، شیون کردند و بر صورت خود چنگ زدند.
بنا به روایتی، سپاه عمر سعد، اجساد شهدا را روی زمین رها کردند و زنان کاروان را از روی عمد و دشمنی، از کنار آنان عبور دادند.
وقتی
ام کلثوم برادر آغشته به خاک و خون و عریانش،
حسین، را مشاهده کرد، خود را از بالای شتر بر زمین انداخت و بدن برادر را در آغوش گرفت.
قرة بن قیس تمیمی می گوید:« من به آن زنان نگاه می کردم. چون از کنار کشتگان عبور کردند، شیون سر دادند و به صورت خود چنگ زدند. اگر همه چیز را فراموش کنم، سخنان
زینب، دختر
فاطمه، را در لحظهای که از کنار برادرش، حسین، گذشت فراموش نخواهم کرد.
به خدا سوگند، بیقراری و مرثیه خوانیهای زینب، دوست و دشمن را به گریه واداشت.»
منابع:
- قصه کربلا، ص 409.
- مقتل الحسین مقرم، ص 306
- تظلٌم الزهرا، ص 225
- نفس المهموم، ص 386
- کامل ابن اثیر، ج 4، ص 81 و اللهوف، ص 56.
مراجعه شود به: