یک روز صبح پیامبر نزد فاطمه علیهاسلام رفت. فاطمه گفت:« ای پدر، ما امروز صبح چیزی برای خوردن نداریم.»
پیامبر اشاره ای کرد و فرمود:« این دو پرنده را بگیر!»
فاطمه نگاه کرد دید دو پرنده ( بریان) پشت سر اوست. آنها را نزد پیامبر گذاشت. پیامبر به علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام فرمود:« به نام خدا بخورید.»
در همان هنگام فقیری به در خانه آمد و گفت:« السلام علیکم اهل البیت، از آنچه خداوند به شما روزی کرده است به من هم بدهید.»
پیامبر او را رد کرد و فرمود:« خداوند، خودش به تو طعام دهد، ای بنده خدا.»
فقیر مقداری درنگ کرد و رفت و دوباره بازگشت؛ و همین سخنان چند بار میان پیامبر و او تکرار شد.
فاطمه گفت:« ای پدر، او مستمند و فقیر است.»
پیامبر فرمود:« دخترم، این
شیطان است. آمده است تا از این طعام بخورد ولی خداوند نمیخواهد از این طعام بهشتی بخورد.»
منابع: بحار الانوار، ج 39، ص 120- مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 125.
مراجعه شود به:
مائده آسمانی