طبیعت ، غریزه ، فطرت
. 1 طبیعت
حال راجع به فطریات انسان صحبت میکنیم ( فعلا بحث دینی و مذهبی و
قرآنی نمیکنیم ) . آیا انسان فطریاتی دارد یا ندارد و قهرا معنی فطریات
چیست ؟
ما سه لغت داریم که خوب است این سه لغت از یکدیگر تمیز داده شوند و
فرقشان بیان شود . یکی لغت " طبیعت " است . معمولا در مورد بی جانها
لغت " طبیعت " یا " طبع " به کار برده میشود . البته در مورد
جاندارها هم به کار برده میشود ، میخواهم بگویم در مورد بی جانها این
لغت اختصاصا به کار برده میشود . مثلا ما میگوییم که طبع آب چنین است .
وقتی میخواهیم خاصیتی از خواص این موجود بی جان به نام آب را بیان کنیم
میگوییم طبع آب چنین است . یا میگوییم طبیعت اکسیژن چنین است که قابل احتراق است ، طبیعت ئیدروژن و ازت چنین است و برای اشیاء به اعتبار
خواص گوناگونی که دارند ویژگیهایی ذاتی قائل میشویم . اسم ویژگی ذاتی
شیء بی جان را " طبیعت " میگذاریم . این ناشی از یک فکر فلسفی است
که در همه افراد بشر هست ، یعنی بشر اینطور فکر میکند که دو شیء متساوی
از هر جهت ، نمیتوانند خ واص گوناگون داشته باشند . اگر خواص ،
گوناگون شد دلیل بر این است که تفاوتها و چند گونگیهایی بین این دو شیء
هست . چون بشر اشیاء را از بعضی جهات متساوی میدیده ، و مشاهده میکرده
است که چند شیء در عین اینکه همه جسم و ماده هستند خواصشان گوناگون است
مثلا میدیده که آب یک جسم و یک ماده است ، خاک هم یک جسم و
یک ماده است ، ولی هر کدام از اینها خواص مخصوص به خود دارند که
دیگری ندارد ناچار
اینطور نتیجه گیری میکرده که یک قوه و نیرویی و
یک خصوصیتی در این جسم نهفته است که منشأ این خاصیت مخصوص شده و یک
خصوصیت دیگری در دومی نهفته است که منشأ خواص مخصوص به آن شده است ،
و آن خصوصیتی که منشأ اثر خاص میشود اسمش " طبیعت " است . امروز هم
ما این کلمه را در همین موارد به کار میبریم ، مثلا میگوییم طبیعت گیلاس
این است یا طبیعت فلان درخت این است که در سرما طاقت دارد و در گرما
از بین میرود و طبیعت فلان درخت دیگر این است که در منطقه گرمسیر
میتواند به حیاتش ادامه دهد ، و غیره .
البته طبیعت را در غیر بی جان یعنی در جاندارها مثل گیاهان و حیوانات و انسان هم به کار میبریم ولی در آن جنبههایی که با بی
جانها مشترکند ، چون جاندارها آنچه را که بی جانها دارا هستند دارا
میباشند ولی چیزهایی دارند که بی جانها ندارند .
. 2 غریزه
لغت دومی ما لغت " غریزه " است که بیشتر در مورد حیوانات به کار
برده میشود و کمتر در مورد انسان به کار میرود ولی در مورد جماد و نبات
به هیچ وجه به کار برده نمیشود . هنوز ماهیت غریزه روشن نیست یعنی هنوز
کسی نتوانسته است درست توضیح دهد که غریزه در حیوانات چیست ، ولی
اینقدر
میدانیم که حیوانات ( 1 ) از ویژگیهای مخصوص درونیای
برخوردار هستند که راهنمای زندگی آنهاست و یک حالت نیمه آگاهانهای در
حیوانات وجود دارد که به موجب این حالت مسیر را تشخیص میدهند و این
حالت ، اکتسابی هم نیست ، یک حالت غیر اکتسابی و سرشتی است . مثلا
حتی بچه حیوانات راقیتر در همان ابتدای تولد بدون آنکه آموزشی ببینند و
تجربهای بکنند به دنبال یک سلسله کارهایی که بر ایشان لازم است میروند .
بچه حیوان ( مثل کره اسب ) بر خلاف بچه انسان که وقتی به دنیا میآید
باید او را به پستان بیندازند ( اگر چه بچه انسان هم یک مقدار لبهایش
را کج و راست میکند و خیلی ضعیف نشان میدهد که در جستجوی چیزی است )
همینقدر که از مادر متولد میشود و از آن پرده نشیمن بیرون میآید فورا تلاش میکند که از جا بلند
بشود ، چند بار زمین میخورد ولی بالاخره بلند میشود و بلافاصله بدون اینکه
مادر ، او را راهنمایی کند سرش را کج میکند و در زیر شکم مادر جستجو
میکند . معلوم است که در جستجوی پستان مادر است ، و در ظرف یکی دو
دقیقه پستان مادر را پیدا میکند و شروع به مکیدن میکند . این
حالت
که کره اسب ، بلند شده دنبال پستان مادر میرود و زود هم آن را پیدا
میکند چیست ؟ میگویند این غریزه حیوانی است . غرائز حیوانات بسیار
مختلف است . مثلا مورچه در گردآوری آذوقه غریزه خاصی دارد :
مور گرد آورد به تابستان
تا فراغت بود زمستانش
این حیوان یک وضع عجیبی دارد و حتی برای گردآوردن آذوقههای خودش
کارهای خارق العادهای میکند که معلوم نیست ( 1 ) از چه منبعی است و چه
ریشهای دارد . میگویند گندم را که جمع میکند . متوجه است که اگر گندم
سالم باشد بعد میروید و به دردش نمیخورد ، لذا گندم را از وسط میشکافد و
آن را میمیراند برای اینکه دیگر قابل روییدن نباشد ، و بسیار کارهای
عجیب دیگری که این حیوان میکند . اینها چیست ؟ ما میگوییم اینها "
غریزه " است . غریزه ، کاری است نیمه آگاهانه که هم میتوان گفت
آگاهانه است و هم میتوان گفت آگاهانه نیست ، یک حالت خیلی مبهمی
است .
همچو میل کودکان با مادران
سر میل خود نداند در لبان
از یک طرف به دلیل اینکه میل است یک حالت آگاهانه است . " میل
" یک حالت روانیای است که انسان به خود میل یک نوع
آگاهی حضوری دارد ولی درباره آن کوچکترین آگاهی ندارد ، یعنی به خود میل
آگاهی حضوری دارد ولی دیگر علم به این علم خودش ندارد ، سر این آگاهی
خودش را نمیداند ، همینقدر به طور اجمال و ابهام این میل در او پیدا
میشود اما خودش توجه به این میل ندارد ، آگاه به این میل است ولی توجه
ندارد ، چون توجه داشتن غیر از آگاه بودن و حاضر بودن یک چیز است .
در مورد حیوانات ، لغت " غریزه " به کار برده میشود . من تا به حال
ندیدهام که در مورد حیوانات چه در اصطلاحات دینی و چه در اصطلاحات غیر
دینی لغت " فطرت " به کار برده شده باشد . حال اگر کسی هم به کار
برده باشد گناهی مرتکب نشده است ولی من یادم نیست که در مورد حیوانات
، آنجا که کلمه " غریزه " را باید به کاربرد کلمه " فطرت " به کار
برده شده باشد .
. 3 فطرت
در مورد انسان لغت " فطرت " را به کار میبریم . فطرت مانند طبیعت
و غریزه ، یک امر تکوینی است ، یعنی جزء سرشت انسان است ( اگر میگویم
تکوینی است میخواهم بگویم اکتسابی نیست ) ، امری است که از غریزه
آگاهانهتر است . انسان آنچه را که میداند میتواند بداند که میداند ،
یعنی انسان یک سلسله فطریات دارد و میداند که چنین فطریاتی دارد .
منبع : کتاب فطرت
نویسنده : شهید مرتضی مطهری
صفحه : 29