پس از خروج
زید به همراه سپاهیان خود،
یوسف بن عمر ثقفی که حاکم
عراق بود از جانب
هشام بن عبدالملک مأمور به جنگ با او شد. همین که تنور جنگ گرم شد اصحاب زید بنای مکر و خیانت گذاشته
بیعت خود را نقض نموده، فرار کردند و زید با عدة کمی که باقی مانده بود به سختی جنگ می کرد تا شب فرا رسید و لشگریان دست از جنگ کشیدند و زید زخم بسیار برداشته و تیری هم به پیشانی او رسیده بود .
اصحاب او شخص حجاّمی را از یکی از روستاهای
کوفه آوردند تا تیر را از پیشانی او خارج نماید همین که حجّام تیر را بیرون کشید زید جان تسلیم نمود.
اصحاب او برای دفن جنازه شریفش آب نهری را از مسیر اصلی برگردانده، جنازه زید را در کف نهر دفن نموده و قبر او را با خاک و گیاه انباشتند و سپس نهر را بر روی آن جاری ساختند و از آن حجّام عهد و پیمان گرفتند که محل قبر او را مخفی بدارد، همین که صبح شد حجّام نزد یوسف بن عمر حاکم عراق رفته و محلّ دفن زید را نشان داد، یوسف قبر زید را شکافت و جنازه او را بیرون آورده سر او را جدا نمود و برای هشام فرستاد.
هشام به او نوشت تا زید را برهنه و عریان بر دار کشند و یوسف بن عمر جنازه زید را در
کناسه کوفه برهنه بر دار آویخت.
پس از مدّتی هشام مجدداً برای یوسف نوشت که جنازه زید را با آتش سوزانده، خاکستر او را به باد دهد.
گفته اند جنازه زید پنجاه ماه برهنه در کناسة کوفه بر دار آویخته بود و خداوند بدن او را مستور نموده بود.
منابع:
مروج الذهب مسعودی، منتهی الامال