نگاه اجمالی
هربرت مارکوزه آرامش موجودیت انسانی را
صلح تعریف مینماید. دانش نوین صلح در تلاش تأمین صلح از طریق استدلال و علم میباشد، ولی آیا چنین امری ممکن است؟ اگر وظیفه
علم کشف حقایق پنهان در جهان بوده ، این حقایق پنهان مفاهیمی تحت عناوین مختلفی چون هماهنگی منافع ،
قوانین اقتصاد ،
تجارت آزاد و ارتباط نوین باشد و اگر وظیفه استدلال و مذاکره کشف این عناصر پنهان در زیر تعارض منافع ظاهری است، بنابراین میتوان گفت که صلح از طریق بحث و مذاکره و رعایت
حقوق بین المللی امکانپذیر خواهد بود.
از زمانی که
ای.اچ.فراید برنده
جایزه نوبل و یکی از صلح طلبان پیشرو ، اظهار نمود چون جنگها با
تسلیحات نظامی صورت میگیرد بنابراین خلع سلاح عمومی میتواند به انسان در زمینه
صلح کمک شایانی نماید، این پیشنهاد به یک مکتب فکری در این باره بدل گردید. به دنبال این توصیه
حزب رادیکال سوسیالیست فرانسه نیز شعاری در همین زمینه ارائه نمود، امنیت ، داوری و خلع سلاح مفهوم شعار مذکور ایجاد امنیت از طریق داوری و خلع سلاح دارندگان تسلیحات نظامی بود. نقش تسلیحات در
جنگ و صلح بسیار حساس و تعیین کننده است.
تلفات سنگینی که در
جنگ جهانی اول بر کشورهای درگیر در جنگ تحمیل نمود، بخصوص اختراعات و اکتشافاتی که به توسعه و تکثیر سلاحهای جنگی منجر گردید، صلح دوستان و سیاستمداران را وادار به کوششهایی نمود تا برای نجات بشر از سلاحهای منهدم کننده چارهای بیندیشند. اما وقوع
جنگ جهانی دوم به طرفداران ساده اندیش و خوش بین خلع سلاح نشان داد که بدون یک نظارت کافی نیروی نظامی نمیتوان مانع از خشونت در
روابط بین المللی گردید.
صلح از طریق حذف حاکمیت ملی
جنگها محصول
حاکمیت ملی دولتها میباشند و هر دولتی نگران
حفظ امنیت ملی خود است، بنابراین همواره درصدد کوششهایی بر میآید که در امنیت حاکمیت ملی او را تضمین نماید. انعقاد
پیمانهای نظامی ، خرید تسلیحات بیش از حد نیاز ، عکسالعملهای گاه افراطی نسبت به حرکات سیاسی یا اقتصادی کشور رقیب خود ، محدودیتهای تجارب بین المللی همه میتواند موجب
جنگ بین کشورهای همسایه گردد. اما واقعیت آن است که همبستگی اجتماعی موجود در داخل هر یک از ملیتها بیش از همبستگی منطقهای بین آن کشورهاست.
از نظر
مارکسیستها و
لیبرالیستها ، شر اصلی سرمایه داری است. چون خاستگاه امپریالیسم مازاد سرمایه داری است که در بازارهای جهانی برای خود راهحلی میجوید، بنابراین توسعه طلبی امپریالیستی ، اجتناب ناپذیر است. البته وجه تمایز مکتب لیبرالیسم برای جلوگیری از توسعه خارجی امپریالیسم ، توسعه بازار داخلی همان کشورهاست.
مارکسیستها ، صاحبان
صنایع نظامی ،
بانکداران بین المللی و سیاستمداران طرفدار آنها را برندگان واقعی جنگ میدانند که از شروع هر جنگی سود میبرند و اهریمنانی هستند که برای ثروتمند شدن خود ، جنگها را طراحی میکنند. البته در آزمون تجربه تاریخی ، تمام تبیینهای اقتصادی که از
امپریالیسم به عمل آمده رد شده است و به جز چند جنگ مانند جنگ بوئرها (1699-1902) war Boer ، جنگ بین انگلیسیها و آلمانیها در کشور آفریقای جنوبی و
جنگ چاگو (1932-1935) war chaco ، جنگ بین انگلیسیها و بولیوی و پاراگوئه.
صلح موج سوم
الوین تافلر و
هایدی تافلر در کتاب
جنگ و ضد جنگ مینویسد که هر نوع جنگی ، صلح خاص خود را به همراه خواهد داشت. برای مثال انقلاب موج اول که سطح جنگ را فراتر از زد و خوردهای معمولی گسترش داد سرنوشت
اسرا را نیز تغییر داد. در
جنگهای تمدن موج دوم در زمانی که
صنعت گرایی در اروپای غربی معمول گردیده بود، روابط قراردادی به شدت رایج شد و در نتیجه دول مختلف در قالب پیمانها و معاهده نامهها با یکدیگر صلح از نوع جدیدی را بوجود آوردند.
در جنگهای موج سوم ، شاهد واحدهای نظامیای هستیم که خود را از کنترل حکومت مرکزی خارج کردهاند و بطور مستقل اقدام مینمایند. الوین تافلر مشکل انسان قرن آینده را ناشی از دولتهای ملی نمیداند، بلکه از کسانی میداند که او آنها را
گلادیاتورهای جهانی نامیده و شامل
سازمانهای تروریستی ،
جنبشهای مذهبی ، شرکتها و دیگر نیروهای غیر ملی است که میتوانند به راحتی به سلاحهای هستهای دسترسی پیدا نمایند. او
صلح جهانی آینده را در گرو بکارگیری سلاح با ارزشی به نام دانایی میداند که چیزی جز برتری اطلاعاتی نیست. او استراژیهای منسجم دانایی را برای تحقق صلح اساسیترین
استراتژیهای صلح طلبی میشناسد.
مباحث مرتبط با عنوان