ابو کالیجار مرزبان پسر سلطان الدوله
«440-415ق / 1048-1024 م»
پس از
سلطان الدوله، پسرش ابو کالیجار مرزبان ملقب به
عمادالدین به جای پدر به امارت فارس نشست، اما جوانی و نا آزموده بودن وی، شیرازه کارها را از دستش خارج ساخت و ناگزیر شیراز را ترک گفت و به نوبند جان و از آن جا به شعب بَوّان رفت. گروهی از دیالمه از دور بودن ابو کالیجار از شیراز سود جستند و ابوالفوارس - عموی ابو کالیجار - را به فارس فرا خواندند. ابوالفوارس که منتظر چنین فرصتی بود به فارس آمد و برای سرکوبی ابوکالیجار روانه شعب بَوّان شد، ولی پیش از آن که کار به جنگ و پیکار بکشد، گروهی از امیران میانجی گری کرده، بین آنها صلح و صفا برقرار شد. برابر این سازش، مقرر شد حکومت فارس و کرمان از آنِ ابوالفوارس و
خوزستان و کرانههای آن از آن ابو کالیجار باشد. ابوالفوارس به شیراز بازگشت و ابوکالیجار نیز به
ارجان رفت.
اما چندی از حکومت ابوالفوارس نگذشته بود که بنای ظلم و بیداد با اهالی را گذاشت و مالیاتی سنگین بر ایشان تحمیل کرد، این کار انگیزهای شد تا گروهی بر علیه ابوالفوارس برخیزند. این پیشامد آتش جنگ را دوباره دامن زد و دو سپاه ابوکالیجار و ابوالفوارس در بیرون از شیراز با یکدیگر رو به رو شدند. ابوالفوارس در این جنگ شکست خورد و به داربگرد فرار کرد و ابو کالیجار دوباره به امارت فارس رسید. بالاخره با وفات ابوالفوارس که چندی پس از این زد و خوردها روی داد «419 ق / 1028 م» کرمان را هم دوباره به قلمرو ابوکالیجار در فارس ملحق کرد.
تعرض ابوکالیجار برای فتح عراق به قلمرو جلال الدوله
ابوکالیجار برای فتح عراق نیز بارها به قلمرو جلال الدوله تعرض نمود، اما هر بار جز شکست چیزی عایدش نشد تا این که جلال الدوله در شعبان 435 ق / مارس 1044 م درگذشت و با مرگ او عراق هم به قلمرو ابو کالیجار فرمانروای فارس و کرمان افزوده شد «436 ق / اواخر 1044 م». ابوکالیجار که در سالهای آخر عمر در فارس تا حدی تحت تأثیر تبلیغات المؤید فی الدین،
داعی اسماعیلی در شیراز به مذهب خلفای
مصر گرایش نشان داده بود، مقارن اقدام برای مذاکره راجع به امارت
بغداد ناچار شد از ارتباط با
اسماعیلیه کناره گیری کند و داعی اسماعیلی را هر چند برای مصلحت از قلمرو خویش اخراج نماید. به هر حال با الحاق عراق به امارت فارس و کرمان، ابوکالیجار در بغداد وصفی مشابه عهد عضدالدوله را تجدید کرد. به علاوه چون بر خلاف جلال الدوله خزانه مالی وی خالی نبود، دشواریهای ناشی از تأخیر در پرداخت مواجب سپاه هم برای پیش نیامد. در مقابل طغرل و ترکمانان سلجوقی هم از درگیری نظامی اجتناب کرد و برای شهر شیراز اقدام به ساختن با رویی تازه نمود که فرجش بر مردم تحمیل شد و نفعش به او نرسید. با طغرل نیز ار راه پیوند وصلت به دوستی و مصالحه گرایید «حدود 439 ق / 1047 م». اما از این اتحاد فایدهای عایدش نشد چون مقارن غلبه قاورد بر کرمان، وقتی وی برای استرداد ولایت با عقد مصالحه از فارس عازم کرمان شد در بین راه وفات یافت «جمادی الثانی 440 ق / نوامبر 1048 م» و ظاهراً مسموم شده بود.
بعد از وی امارت عراق به پسر ارشدش
ابو نصر خسرو فیروز رسید که به رغم اعتراض خلیفه خود را ملک رحیم خواند.