موضوع یاد شده تاریخى طولانى داشته و از دیرباز، همواره ذهن اندیشمندان دینی را به خود معطوف داشته و از دیدگاههاى متفاوتى بدان پاسخ داده شده است،همچون:
این دیدگاه به
ترتولیان کارتاژی منسوب است. این سخن معروف اوست که «ایمان مىآورم، چون امرى بىمعناست.»
- اصالت بخشى به وحى و عقل را در خدمت فهم وحى دیدن (آگوستین و آنسلم)
- تفوق عقل بر وحى (ابن رشد)
- تعاضد عقل و وحى (توماس آکوئیناس و دیگران) که خود تفسیرهاى گوناگونى دارد.
- تعاون بین عقل و وحی ، دیدگاه اسلام
این حدیث معروف است که: «
ماحکم به الشرع حکم به العقل »
در جهان مسیحیت گفته شده :
- پیامبران مشاهدات و حالات شخصی خود را در قالب مفاهیم ذهنی عرضه کردهاند و در متن مشاهده، که تجربه وجدانی و علم حضوری است، استدلال بیمورد میباشد. در خارج از آن صحنه و واقعه وحیانی نیز سخنانشان عادی است، نه متنی مقدس. از اینرو، ما نباید از متون وحیانی انتظار استدلال داشته باشیم. این نظریه با سابقه طولانی خود، در فلسفه دینی قدیس آگوستین در قرن چهارم و پنجم میلادی به عنوان «تقدم ایمان بر فهم» نمودار شد و حاصل آن چنین بود که ایمان از راه لطف حاصل میشود و فهم، پاداش ایمان است. بنابراین، تاکید چنین بود: «در پی آن مباش تا بفهمی، بلکه ایمان بیاور تا بفهمی» بدینسان، وحی از عقل، ایمان میطلبیده و تقریبا در تمام دوران قرون وسطی، این شعار غالب بوده است.طبق این نگرش، عقل تنها خدمتگزار ایمان بود.
- در قرن حاضر نیز، که تفکر دینی مبتنی بر تجربه درونی و گرایشهای عرفانی، صحنهگردان اذهان اندیشمندان غربی شده است، ملاحظه میگردد که عقل جایگاهی ندارد و نمیتوان از او تعیین کنندهترین سخن را شنید، وحی به سراغ انسان میآید ولی عقل راهی به سوی خدا و دریافت پیام او ندارد و سخن خدا از طریق سخن انسان به گوش میرسد. این پیشنهادی بود از سوی «کارل بارث» که هم راه را بر نقد تاریخی گریزناپذیر کتاب مقدس باز میگذاشت و هم شنیدن سخن خدا از طریق کتاب مقدس را مفهوم میساخت.دیدگاهاگزیستانسیالیستی از مسیحیت مشابه همین نگرش، به شدت، مخالف عقل و عقلگرایی بود، بینشی که تمام اهتمامش این بود که عقل را به عنوان پیشفهم وحی طرد نماید و وحی را پاسخ سؤالهای «وجودی» انسان میدانست.
ارائه این دیدگاه در
مسیحیت و گسترش آن به دو دلیل است:
- یکی، حل مشکل متون مقدس که هر روز با تحقیقات تازه، اصالتش مخدوشتر میشود و محتوای نابسامان و نامعقول آن قابل دفاع نمینماید. از اینرو، ناگزیر به سراغ برچسب تازهای میگشتهاند تا کسی از این اسطورهها و دست نوشتههای معمولی تقاضای استدلال و سازگاری با عقل را نداشته باشد.
- دوم، مشکل بزرگ دیگری است که مسیحیت با آن درگیر است، فرقی میان کشف و الهام عارفان و وحی پیامبرانعلیهمالسلام نمینهد و هر دو را در یک قلمرو میبیند. بدین لحاظ، به این نتیجه میرسد که انتظار استدلال از مکاشفه پیامبرانه بیمورد است و مخاطبان هرگز نباید چنین توقعی داشته باشند.
منابع
- ویلیام هوردرن، راهنمای الهیات پروتستان، ترجمه میکائلیان، ص67-160
- ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، فصل پنجم
- محمد علی فروغی، سیر حکمت در اروپا، فصل پنجم و ششم
- اتیل ژیلسون، عقل و وحی در قرون وسطی، ترجمه شهرام پازوکی
برای مطالعه تکمیلی بخوانید