- عده ای پنداشته اند که آزادی اصل و مقدم بر هر چیزی و از جمله دین است. زیرا اگر دین را اصل بدانیم و آزادی را پرتوی از آن، به هنگام پذیرش دین آزاد نخواهیم بود. به عبارت دیگر، پذیرش اصلِ دین وقتی ارزشمند و مستلزم اجر و ثواب الهی است که آزادانه و از روی اختیار باشد، و اگر آزادی را فرع و جایگاه آن را بعد از دین بدانیم، لازمه اش آن است که به هنگام پذیرش دین آزاد نباشیم و در نتیجه عمل ما هم عاری از اختیار می گردد. در حالی که انتخاب دین باید آزادانه صورت گیرد و ایمان، به عنوان یک عمل اختیاری که ریشه در ژرفای قلب آدمی دارد، چیزی نیست که با زور و اجبار بتوان بر کسی تحمیل کرد و از همین رو خداوند هم در قرآن کریم می فرماید: «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی.» بنابراین، آزادی اصل و مقدم بر دین است و اساساً وجود واعتبار دین در پرتو آزادی معنا پیدا می کند. حال که جایگاه آزادی قبل از دین است و دین زاییده و محصول آزادی است، دین هرگز نمی تواند آزادی را محدود کند، چرا که هیچ نتیجه و فرعی نمی تواند اصل و اساس خود را در بند کشد و با این کار اعتبار خود را نیز از میان بردارد. بنابراین، افراد در محیطهای دینی باید از نهایت آزادی برخوردار شوند و احکام و قوانین دینی حق محدود کردن آزادی ها را ندارند.
- قسمت اول استدلال فوق که انتخاب دین را در فضا و شرایطی آزاد قابل قبول و ارزشمند معرفی می کند و در تأیید آن به آیه «لا اکراه فی الدین» تمسک می جوید، سخنی موجّه می باشد، امّا قسمت دوم استدلال که چنین وانمود می کند: حتی بعد از پذیرش دین باید آزادی چنان محفوظ باشد که مقررات دینی هم نتواند گزندی به آن برساند، مغالطه ای بیش نیست. بعد از آن که انسان آزادانه دین را انتخاب کرد، مجموعه دین اعم از امور اعتقادی و دستورات عملی را نیز پذیرفته است و به لوازم این پذیرش که عمل و راه پویی در قالب این اعتقادات و فرامین عملی است گردن نهاده، آزادانه خود را تابع اوامر و نواهی خداوند متعال ساخته است.
- گاهی نیز به برخی آیات قرآنی استناد شده است ،آیاتی چون:
«
لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر» تو بر مردم سیطره و تسلّط نداری.«
مَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً وَ مَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیل» و ما تو را مسؤول(اعمال) آنها قرار نداده ایم و تو وکیل مردم و نگهبان آنان نیستی.«
مَا عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ» پیامبر تنها باید پیامهای خدا را به مردم برساند و نه چیز دیگر.
«
إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس.«
فَمَنْ شَاءَ فَلَیُؤْمِنْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ» هر که می خواهد بپذیرد و هر کس هم نخواست کفر بورزد.
آنها با استدلال به این آیات چنان فریاد آزادی سر می دهند که گویا از خدا هم برای آزادی انسان دلسوزترند!
- غافل از آن که در مقابل این آیات ، برخی آیات می فرماید: هرگاه خدا و پیامبر او چیزی را برای مردم برگزیدند و به آنها دستوری دادند، هیچ کس حق انتخاب و اختیار در مقابل آنها ندارد و باید تابع خواست آنها باشد:«وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِن وَ لاَ مُؤْمِنَة إِذَا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» و یا آیه: «اَلنَّبِی أُوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» پیامبر از خود مردم به خودشان اولی است.تقریباً تمام مفسّرین این آیه شریفه را چنین تفسیر کرده اند که: تصمیم پیامبر بر تصمیم مردم مقدم است و وقتی او تصمیمی گرفت دیگران حق مخالفت در برابر تصمیم او را ندارند. بنابر این، این سخن که هر موقع دین در مقابل آزادی قرار گرفته است، دین شکست خورده است فاقد پشتوانه قرآنی است و نمی توان از منابع دینی برای آن مستندی یافت. چنان که آیات دسته اول به هیچ وجه مدعای دگراندیشان را اثبات نمی کند و برداشت آنها از مصادیق بارز تفسیر به رأی می باشد.
منبع
- استاد مصباح یزدی، محمد تقی ، پرسشها و پاسخها ، ج 4 ، پلورالیسم و آزادی