طاوس بن کیسان یمانی، یکی از اصحاب بزرگ
حضرت سجاد علیه السلام، می گوید:
« شبی در مسجد الحرام وارد
حجر اسماعیل شدم. امام سجاد علیه السلام وارد شد و به نماز مشغول شد. مدتی طولانی نماز خواند، سپس به سجده رفت. من با خود گفتم او مردی صالح از اهل بیتی نیکوکار است، حتماً به دعایش گوش فرا بدهم ببینم چه میگوید. شنیدم که در سجده فرمود:«
عبیدک بفنائک، مسکینک بفنائک، فقیرک بفنائک، سائلک بفنائک »؛ ( بنده گوچک تو، وابسته به تو، نیازمند به تو، درخواست کننده از تو، در آستانه تو است. )
از آن پس هرگاه به ناراحتی و مشکلی برمیخوردم، این دعا را میخواندم و بدون استثنا مشکلم برطرف میشد.»
یوسف بن اسباط از پدرش نقل می کند که وارد
مسجد کوفه شدم و دیدم جوانی با خدای خود مناجات می کند و در سجده خود می گوید: «
سجد وجهی متعفراً فی التراب لخالقی و حق له »؛ ( صورتم خاک آلوده برای خالقش در سجده است و این خضوع و بندگی شایسته اوست. )
نزدیکتر رفتم و دیدم حضرت علی بن الحسین علیه السلام است.
و همچنین بنا بر نقل حضرت صادق علیه السلام از زبان یکی از غلامان حضرت سجاد علیه السلام « روزی امام به صحرا رفت و بر روی سنگی زبر به سجده افتاد. من ایستاده بودم و صدای بلند گریه امام را می شنیدم، و شمردم که هزار مرتبه گفت:«
لا اله الاالله حقاّ حقاّ لا اله الا الله تعبداّ ورقا لا اله الا الله ایماناً و صدقاً... »؛ ( جز الله معبودی نیست و این را حق می دانم و بدان معترفم. جز الله معبودی نیست و این را در حالت بندگی کامل می گویم، جز الله معبودی نیست و این را بر اساس ایمان و راستی می گویم. )
مراجعه شود به:
منابع:
بحارالانوار، جد 46، ص 76 به نقل از الارشاد و ص 78 به نقل از مناقب و صفحه 99 حدیث 88 به نقل از کشف الغمه و جلد 45 صفحه 149